خواستم حرف بزنم که گفت _فقط از دور می بینمت. نموند که چیزی بگم و سوار ماشینش شد. زیر لب دیوونه ای نثارش کردم و به سمت…

      * * * * * * خیره به مهرداد نگاه کردم.خندید و گفت _من چی کار کنم هانا؟ نتونستم نه بگم ولی با این وجود خواستم به…

      هلش دادم به عقب و عصبی غریدم _مریضی؟ دستش و کنار سرم روی ماشین گذاشت و گفت _اومدم برت گردونم. نفسم بند اومد…اما حرف بعدیش حالم رو…

    با بوق دوم جواب داد: _به سلام…چه چیزی باعث شده شماره ی زیباتون روی گوشی بنده ی حقیر بیوفته؟ صدام رو صاف کردم و گفتم _خودت رو لوس…

      مهرداد متوجه ی نگاه خیرم شد گذرا نگاه معناداری بهم انداخت که لبخندم عمیق تر شد. یاد یک ماه قبل افتادم. برای جمع کردن وسایلام به آپارتمان…

  * * * * * درد وحشتناکی توی سرم پیچید.خواستم ناله کنم که صدام در نیومد.. صداهای مبهمی و می‌شنیدم اما نمی تونستم تشخیص بدم صدا متعلق به کیه.…

    دستم و از زیر دستش بیرون کشیدم و با فاصله نشستم. با مکث گفت _تبریک میگم…تمام اموال پدریت به نامت خورده شد حالا یه برادر داری.قصدت چیه؟ انتقام…

  نفسش که به گوشم خورد تنم منقبض شد. یک قدم کوتاه نزدیک شد و تنش رو کامل به تنم چسبوند. دستام بالا اومد و روی سینش نشست…بدون اینکه نگاهش…

    مثل جن زده ها بهش نگاه کردم،به قیافم خندید اما چیزی نگفت. ده دقیقه ی بعد جلوی یه برج بلند بالا توقف کرد،یکی درو باز کرد و مهرداد…

  عقب زدمش و گفتم: _همینطوریشم نفسم بند اومده نکن. گونه شو به گونه م چسبوند و کنار گوشم زمزمه کرد: _مونده تا نفست و بند بیارم عسلم. دستش رو…

نگاهی از پنجره به بیرون انداختم،ماشینش که از در حیاط بیرون رفت فوری پرده رو انداختم و برای میلاد پیام فرستادم: رفت،تو کجایی؟ طولی نکشید که زنگ زد،فوری جواب دادم…

با ترس و لرز رفتنش و نگاه کردم،فاتحه ت خوندست هانا.این بار رسما اعدامت می کنه. چشم غره ی وحشتناکی به پسره رفتم و از کافه بیرون زدم. آرمین توی…

  نگاهم رو از ستاره گرفتم… همه یه جوری نگاهم می کردن انگار دیوونم.یکی یکی هم بعد از گفتن به خیر گذشت به اتاقاشون رفتن تا بخوابن.. ترانه هم خمیازه…

  سوار ماشین شدم،خودمم می دونستم بد حالش و گرفتم ولی اصلا دلم نسوخت. حقشه،خودخواه عوضی… با مکث طولانی سوار شد و درو چنان بهم کوبید که یه لحظه فکر…