رمان نیمه گمشده پارت 42

ــ ت..تو .. بابای اونی؟ اوهومی گفتم که بازم زد زیر گریه مرده شورتو ببرن ، همش گریه گریه گریه مخم رفت! دستشو گرفتم و دنبال خودم بردمش تو ماشین…

رمان نیمه گمشده پارت 41

۱ دیدگاه
🤟🏿آرتا🤟🏿 گوشیمو برداشتم و اینترنتمو روشن کردم چهار تا پیام داشتم تو واتساپ که یکیشون مالِ فلور اون یکی ارکا و اون یی سارا و آخری … آخری مالِ بابا…

رمان نیمه گمشده پارت 40

بعد از یکم جر و بحث ، مامان بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد … . با پیچیدن بوق ممتد توو گوشم ، پوزخند تلخی زدم و گوشیو پایین گرفتم…

رمان نیمه گمشده پارت 39

میدونم مست بود و ناچار به خاطر عطشی که به جونش افتاده بود ، داشت همکاریم میکرد ولی بازم ذوق زده بودم … . چقدر خووب بود ، لبامو می…

رمان نیمه گمشده پارت 38

سوئیچ ماشینمو برداشتم و از خونه زدم بیرون چیکار باید میکردم که وا بده؟! .. مگه من چقد توان دارم ، قلبم درد گرفته دیگه.. دکترم میگه روز به روز…

رمان نیمه گمشده پارت 37

🫀⛓️قبل خوندن پارت موزیکو پلی کنین⛓️🫀 https://roman-one.xyz/wp-content/uploads/2022/03/34755774198036.mp3   💔🥂چند سال بعد 🥂💔   ✨ فلور ✨ آرکا همونطور که میکروفونو به لباش نزدیک میکرد ، با اون صدای بم جذابش…

رمان نیمه گمشده پارت 36

هرچقدر سعی کردم دوباره بخوابم ، نشد ! … . عادت بدی داشتم که اگه یه بار بیدار میشدم دیگه خوابم نمی برد … . هوفی کشیدم و با کنار…

رمان نیمه گمشده پارت 35

کنار تخت ایستادم و شروع به وا کردن دکمه های پیراهنم کردم … . چقدر تو خواب معصوم تر میشد ! … پیراهنمو از تنم کندم ، کمربندمو وا کردم…

رمان نیمه گمشده پارت 34

بدون دیدگاه
“2 ماه بعد” با حس بوی بادمجونی که سارا داشت درست میکرد حالم به هم خورد دستمو گذاشتم جلوی دهنم و پنجره اتاقمو باز کردم نفس عمیقی کشیدم و نگران…

رمان نیمه گمشده پارت 33

۱ دیدگاه
حولش دادم رو تخت و لباساشو تو تنش جر دادم زبونی رو لباش کشید و لباسامو در آورد … موهاشو گرفتم تو دستم و سرشو جلو آوردم سالارمو تو دهنش…

رمان نیمه گمشده پارت 32

همینطور غرق حس و حال خودم بودم که نگاهم به ارکا و فلور خورد … . اون ته کوچه بودن و فلورم تو آغوش آرکا بود … . لبخند محوی…

رمان نیمه گمشده پارت 31

در واحدمو وا کردم و داخل شدم … لباسامو بی حوصله از تنم کندم و به طرف اتاق خوابم پا تند کردم … . در اتاق خوابو کنار زدم و…

رمان نیمه گمشده پارت 30

۳ دیدگاه
🤍🖤آرتا🖤🤍 از طبقه پایین صدایی میومد رفتم نزدیک صدا … نجوا ــ آییییی آرومتر بابا فشارش نده لامصب ترکیدم آاااخ خدایا درد میکنه تف بزن یا لیزش کن! هر لحظه…

رمان نیمه گمشده پارت 29

۲ دیدگاه
+عااایییی زود برو آرکا ، زووود استرسی نگاهی بهم انداخت و سرعتشو بیشتر کرد ــ آروم باش ، الان میرسیم … از درد به خودم میپیچیدم و هق میزدم ……

رمان نیمه گمشده پارت 28

به خودم اومدم ، اشک تو چشام حلقه زد … بهم گفت حرومزاده ، لقب هرزه به من و فلور داد ! … با دستایی مشت شده برگشتم و به…