رمان پسرخاله پارت 63

رمان پسرخاله پارت 63

۴۸ دیدگاه
  موهاش رو تکوندم و تا برف هارو کنار بزنم بعد کلاهمو روی سرش گذاشتم و کشیدمش پایین و گفتم: -خب حالا خوب شد…دیگه سرما نمیخوری… من با لبخند بهش…
رمان پسرخاله پارت 62

رمان پسرخاله پارت 62

۲۹ دیدگاه
  برف و باد شدیدتر شده بود و آدم حس بودن تو کوه بهش دست میداد. از تاکسی پیاده شدم و به سمت خونه رفتم. در زدم و بعداز کلی…
رمان پسرخاله پارت 61

رمان پسرخاله پارت 61

۳۳ دیدگاه
    تو بدو ورود به اون کافه عاشقش شدم. عاشق فضاش، عاشق تزئیناتش.عاشق میز و صندلی های رنگاورنگ…گلدونهای خوشگلی که هرکدوم یه رنگ بودن… محو تماشای اطراف بودم که…
رمان پسرخاله پارت 60

رمان پسرخاله پارت 60

۲۹ دیدگاه
  چشمامو به آرومی باز کردم و نگاهی به دور و اطراف انداختم. تا چند لحظه ی اول گیج و منگ بودم و نمیدونستم کجا خوابیدم اما چشمم که به…
رمان پسرخاله پارت 59

رمان پسرخاله پارت 59

۶۴ دیدگاه
    تا اینو گفتم در کسری از ثانیه پتو کناررفت و با اون صورت برافروخته از خشمش بهم خیره شد. ار قیافه اش کاملا پیدا بود با بد چیزی…
رمان پسرخاله پارت 58

رمان پسرخاله پارت 58

۴۸ دیدگاه
    آهسته و زمزمه کنان باخودش لب زد: “مسخره ی پسر ندیده” دوباره سرمو کج کردم و با گرفتن لبه های تخت ازش آویزون شدم و گفتم: -شنیدم چیگفتی…
رمان پسرخاله پارت 57

رمان پسرخاله پارت 57

۳۸ دیدگاه
    یکی از بالشهای سفید رو برداشت و گذاشت روی زمین که همونجا بخوابه…. چرخیدم و بهش نگاه کردم. کلافه بود دلیلشم این بود که مجبور بود کف کلبه…
رمان پسرخاله پارت 56

رمان پسرخاله پارت 56

۲۶ دیدگاه
    فورا رو تخت دراز کشیدم و پتورو انداختم رو تن خودم. عین اسکلا فکر میکردم زیر پتو جای امنیه. بِهم رسید درحالی که زیر پتو بودم. یعنی یه…
رمان پسرخاله پارت 55

رمان پسرخاله پارت 55

۴۷ دیدگاه
    چپ چپ نگاهم کرد و بعد هلم داد یه ور تا از سر راهش کنار برم.قدم زنان به سمت تخت رفت. کنار بالش نشست و بعد کمرش رو…
رمان پسرخاله پارت 54

رمان پسرخاله پارت 54

۲۴ دیدگاه
  خشمگیتر از قبل پرسید: -سلامت بخوره تو سرت گفتم اینجا چیکار میکنی! اوه اوه.اونقدر عصبانی بود که نمیشد حتی بهش نزدیک شد. داغ و آتیشی بود.عین کوه آتش فشانی…
رمان پسرخاله پارت 53

رمان پسرخاله پارت 53

۱۲ دیدگاه
    حرف از کار که زد هیجان زده شدم چون حس میکردم تنها چیزی که بهش احتیاج دارم و ممکنه تاحدودی سرگرمم کنه و منو از فکر اتفاقات تلخ…
رمان پسرخاله پارت 52

رمان پسرخاله پارت 52

۱۴ دیدگاه
  موهام رو از دو طرف بافتم.یه بفت بلند که تقریبا تا روی شکمم می رسید. من عاشق موی کوتاه بودم وبابا عاشق موی بلند . اون بود که هیچوقت…
رمان پسرخاله پارت 51

رمان پسرخاله پارت 51

۳۴ دیدگاه
    یکی از ابروهاش رو داد بالا و جواب داد: -سوگند! حدس زدم سوگندرفته سراغش.یعنی احساسم اینو بهم میگفت. شابد رفته و تمام اون حرفهایی که بهش زده بودمو…
رمان پسرخاله پارت 50

رمان پسرخاله پارت 50

۲۰ دیدگاه
  یاسین قدم زنان از سلف بیرون اومد.توجهی نکرم و رو به بابا گفتم: “بابا.میخوام بگردم دنبال کار.دوست دارم خودم پول دربیارم عین وقتهایی که ….” قبل از اینکه بخوام…
رمان پسرخاله پارت 49

رمان پسرخاله پارت 49

۲۵ دیدگاه
    سری به تاسف تکون دادم و بعدهم باعجله به سمت در خروجی سلف رفتم. از نظر خودم من کسی نبودم که باید این وسط شماتت بشه. میدونم خطاکار…