رمان خان پارت 32

۴ دیدگاه
  گلناز با عصبانیت رفتم تو اتاق و درو به هم کوبیدم زهرا با ترس نگاهم میکرد جرات نکرد چیزی بپرسه زیر لب غرغر میکردم مرتیکه هیز عوضی.. پدر سوخته……

رمان خان پارت 31

۱ دیدگاه
  افراخان دو سه روز دیگه به اصرار نعنا و حاج اقا موندیم.. اما حالا گلاب بود که میلش به رفتن بود تو این دو سه روز نتونسته بودم از…

رمان خان پارت 30

بدون دیدگاه
  گلناز امیر اومد و سر میز نشست و به فائزه اشاره کرد که بره.. من اخمام از دیشب و حرفایی که تو بیمارستان بهم زده بود تو هم بود…

رمان پناهم باش پارت 34

۱ دیدگاه
  #رویسا نورا می اومد و می رفت ومنو روز به روز واضح تر و روشن تر میکرد. تمام حواسم به این بود که از بین حرفاش چیزی رو متوجه…

رمان خان پارت 29

۱ دیدگاه
    گلناز امیر انگار متوجه لرزش دست و پام شده باشه نگاهی بهم انداخت و با ترس گفت امیر: گلناز خوبی؟میخوای برگردیم؟ چیشده؟ گلناز: وا.. هیچی.. باد به تنم…

رمان خان پارت 28

۱ دیدگاه
  گلناز چشمامو که باز کردم به جای امیر خانوم روی صندلی کنار تختم نشسته بود تا دید چشمامو باز کردم بلند شد پیشونیمو بوسید و گفت الهیی فدات بشم…

رمان خان پارت 27

بدون دیدگاه
افراخان رفتم جلوی در دسته ی ساکشو گرفتم داد زدم ارسلان: واقعا اینو میخوای؟ میخوای طلاقت بدم؟به خاطر بابات میخوای منو ول کنی؟ گلاب: نه خیر من اینو نمیخوام تو…

رمان خان پارت 26

۲ دیدگاه
  گلناز امیر رفت لباسشو عوض کرد و اومد تمام این مدت استرس داشتم که با اومدن امیر حتما سوال ها در مورد من بیشتر میشه خصوصاً سروین که همش…

رمان خان پارت 25

۲ دیدگاه
افراخان مکثی کردم و گفتم ارسلان: ببین گلاب من هر کاری هم کنم دیگه نمیتونم با بابات چشم تو چشم بشم.. نعنا و پدرت باید از اینجا برن.. شیراز اونقدرا…

رمان خان پارت 24

بدون دیدگاه
افراخان صبح از پایین صبحونه گرفتم و اوردم بالا گلاب بیدار شده بود خیلی تو هم بود مثل اینکه تازه متوجه عمق ماجرا شده بود بهم یه نگاه معنی دار…