رمان عروس استاد پارت 486 سال پیش۱۵ دیدگاه * * * پتو رو روش صاف کردم و گفتم _چیزی نمیخوای؟ بدون اینکه نگاهش و از روم برداره گفت _چرا… منتظر نگاهش کردم آغوشش و باز کرد و…
رمان دختر حاج آقا پارت 436 سال پیش۳۰ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 106 سال پیش۳ دیدگاه _چه زر حکیمانه ای زدی. هرکی اونو از بیست کیلومتری ببینه میفهمه کارش گول زدن دختراس. بعد تو میگی گلوش گیر کرده؟ _حالا دیگه من زر میزنم ؟ خره…
رمان عروس استاد پارت 476 سال پیش۲۰ دیدگاه چپ چپ نگاه کرد و گفت _هرگز چنین قولی نمیدم من تا ننه ی اون عوضی و به گا ندم نمیمیرم هانا این و تو گوشت فرو کن. آهی…
فصل سوم رمانهای استاد و دانشجو (استاد خلافکار )6 سال پیش۴۶ دیدگاه رمان استاد خلافکار نویسنده ترنم #پارت1 چند تقه به در کلاس زدم و وارد شدم. با ورودم همه ی نگاه ها به سمتم برگشت و رشته ی کلام…
رمان پناهم باش پارت 326 سال پیش۴ دیدگاه با وحشت به خانوم جون نگاه کردم. انگار نگاهمو خوند. در حالیکه از جاش بلند مى شد گفت: چته دختر؟ جن دیدى؟ نوراست… همون دکترى که پیشش رفتیم… سکوت…
رمان دختر حاج آقا پارت 426 سال پیش۵۴ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان عروس استاد پارت 466 سال پیش۱۷ دیدگاه سری با تایید تکون دادم و اون ادامه داد _آرمین به باباش رفته.هزاریم که بخواد دانشگاه افسری بره مخفیانه آموزش ببینه باز اون یه خوی شرور داره که دلش…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 96 سال پیشبدون دیدگاه اون عکسا خیلی بد بودن و هرکس اونا رو میدید فکر میکرد من تو خانواده بدی،بزرگ شدم ولی نمیدونم چه نیرویی منو وادار کرد تا سه سال پیش به…
رمان دختر حاج آقا پارت 416 سال پیش۳۴ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان عروس استاد پارت 456 سال پیش۱۰ دیدگاه داشتم اشهدم و میخوندم که در باز شد و صدای آشنایی داد زد _هانا نه… چشم باز کردم و با دیدن مهرداد مات و مبهوت نگاهش کردم. با سرعت…
رمان دختر حاج آقا پارت 406 سال پیش۱۸ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 86 سال پیشبدون دیدگاه رفتم جلو در راد ، یه نفس عمیق کشیدم در زدم . صداش آروم اومد : بیا تو . درو باز کردم و رفتم تو. با دیدنم واکنشی نشون…
رمان دختر حاج آقا پارت 396 سال پیش۴ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان عروس استاد پارت 446 سال پیش۲۲ دیدگاه سری به طرفین تکون دادم و تند تند گفتم _دروغ میگی… داری مثل سگ دروغ میگی. خندید و گفت _مگه موقع لاس زدن با خودت یه تیر تو کمرش…