رمان عروس استاد پارت 48

۱۵ دیدگاه
  * * * پتو رو روش صاف کردم و گفتم _چیزی نمیخوای؟ بدون این‌که نگاهش و از روم برداره گفت _چرا… منتظر نگاهش کردم آغوشش و باز کرد و…

رمان پناهم باش پارت 32

۴ دیدگاه
  با وحشت به خانوم جون نگاه کردم. انگار نگاهمو خوند. در حالیکه از جاش بلند مى شد گفت: چته دختر؟ جن دیدى؟ نوراست… همون دکترى که پیشش رفتیم… سکوت…

رمان عروس استاد پارت 46

۱۷ دیدگاه
  سری با تایید تکون دادم و اون ادامه داد _آرمین به باباش رفته.هزاریم که بخواد دانشگاه افسری بره مخفیانه آموزش ببینه باز اون یه خوی شرور داره که دلش…

رمان عروس استاد پارت 45

۱۰ دیدگاه
  داشتم اشهدم و میخوندم که در باز شد و صدای آشنایی داد زد _هانا نه… چشم باز کردم و با دیدن مهرداد مات و مبهوت نگاهش کردم. با سرعت…

رمان عروس استاد پارت 44

۲۲ دیدگاه
  سری به طرفین تکون دادم و تند تند گفتم _دروغ میگی… داری مثل سگ دروغ میگی. خندید و گفت _مگه موقع لاس زدن با خودت یه تیر تو کمرش…