رمان پناهم باش پارت 29

۳ دیدگاه
  لب ورچیدمم.منظورشو درک نمی کردم.انتظار داشت چی بگم؟!… بغض داشت خفم می کرد اما نمیخواسم جلوی اونا گریه کنم. یکبار دیگه از درد به خودم پیچیدم،ولی اینار آروم گفتم:…
رمان استاد و دانشجو

رمان عروس استاد پارت 33

۱۶ دیدگاه
    درمونده روی مبل نشستم و گفتم _ازم ناراحت شد. خودش و کنارم پرت کرد و گفت _به جهنم وقتی اون قدر عقل نداره که بفهمه می‌خوایم همو بذار…
رمان عروس استاد

رمان عروس استاد پارت 32

۱۰ دیدگاه
  نفسم حبس شد…دو دل بودم،یک دلم می گفت اون شوهرمه ایرادی نداره اما یک دلم هنوز نسبت بهش بی اعتماد بود. از این می ترسیدم فردا روز به خاطر…