رمان در چشم من طلوع کن پارت آخر5 سال پیش۱ دیدگاه– می دونی غزل، وقتی اون رو با منصور مقایسه می کنم،اُ اُ اُ … چقدر فاصله و تفاوت می بینم. منصوری که یه ماه نماز می خونه و یازده…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 105 سال پیشبدون دیدگاهوقتی غزاله بی کلام سر به شانه اش نهاد، احساس عجیبی داشت. عالیه بی خبر از همه جا، با سینی چای وارد پذیرایی شد، اما به محض مشاهده آن دو…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 95 سال پیشبدون دیدگاه– می خوای بیچاره ام کنی. ماشینم رو می گیرن می خوابونن خودم هم میرم زندان. کیان صدایش را بالا برد. – من نمی ذارم. نگه دار. اما علیمراد ترسیده…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 85 سال پیشبدون دیدگاهکیان زل زد به چشمانی که آنها را به دو خورشید درخشان تشبیه می کرد و افزود: – می خوام سالم برگردی… صحیح و سالم. غزاله خنده نمکینی کرد و…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 75 سال پیشبدون دیدگاهدقایقی بعد هر دو در منزل ملاقادر، برادر عبدالنجیب، بودند و پس از صرف شامی مختصر در اتاقی که برایشان مهیا شد برای خوابیدن آماده گشتند. کیان به محض ورود…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 65 سال پیشبدون دیدگاهسپس صدایش را بلند کرد طوری که در دل کوه انعکاس داشت. – قسم به خدا، قسم به روح مادرم، قسم به بچه ام که من هیچی از اون مواد…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 55 سال پیشبدون دیدگاهغزاله به سختی نیم خیز شد و با چند نفس عمیق نشست اما هنوز عصبی و پریشان بود. دهان باز کرد تا فریاد بزند اما جرئت نیافت. تمام بدنش درد…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 45 سال پیشبدون دیدگاه– آره … تو و بشیر و صداقت محور کرمان رو ببندید… دقت داشته باشید ما کاملا به هم نزدیکیم. سه موقعیت در فاصله کمتر از 5 کیلومتر… پس نترسید…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 35 سال پیشبدون دیدگاهفصل 5 به همراه پرونده ای که اعتراف یا مطلب قابل توجهی در آن ذکر نشده بود ، مقابل قاضی نشسته بود و در انتظار صدور حکم به سر می…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 25 سال پیشبدون دیدگاه– حمل یکی، دو بسته سیـ ـگار که جرم نیست ، متعجبم چرا اینقدر به هم ریختی ؟!… با این وجود اگه مال تو نیست توی ساک تو چیکار می…
رمان در چشم من طلوع کن پارت 15 سال پیش۱ دیدگاه رمان در چشم من طلوع کن|نوشته اعظم طیاری ژانر : عاشقانه پلیسی به نام او فصل 1 -ببین غزاله! من این حرفها سرم نمی شه. اگه یه هفته،…