رمان طالع ترنج پارت 1313 روز پیشبدون دیدگاه بعد از یکم حرف زدن با ستایش تماس را قطع کرد. چراغها را روشن کرد و به مبلی که این چند شب حکم تخت خوابشان را داشت…
رمان طالع ترنج پارت 1302 هفته پیش۱ دیدگاه فراز هم بلند شد و دستی به گردن دردناکش کشید و غر زد: – آخ گردنم! اینجام جای خوابه مگه؟ اگه میدونستم انقدر زود…
رمان طالع ترنج پارت1293 هفته پیشبدون دیدگاه نباید خودش را ضعیف نشان میداد. میدانست این عمل چقدر به آیندهی فراز کمک میکند برای همین نباید مانع پیشرفتش میشد. در حالی که یک قطره اشک از…
رمان طالع ترنج پارت 1271 ماه پیش۲ دیدگاه ترنج روی پنجهی پا بلند شد تا لباسش را بگیرد ولی فراز دستش را عقب کشید. با قد و هیکلی که فراز داشت، هیچ جوره نمیتوانست لباس را از…
رمان طالع ترنج پارت 1261 ماه پیشبدون دیدگاه ترنج که دلیل عقب کشیدن فراز را فهمید، به خنده افتاد. نمیخواست فقط ببوسدش و عقب بکشد. برای همین روی تخت جلوتر رفت. گرهی حولهش باز…
رمان طالع ترنج پارت 1252 ماه پیشبدون دیدگاه عروسِ هاجرخانم نبود که بخواهد به او اجازهی تیکه و طعنه انداختن بدهد. اخم کرد و سعی کرد محترمانه جوابش را بدهد: – وقتی آقایون و خانوما…
رمان طالع ترنج پارت 1242 ماه پیش۱ دیدگاه حرف را عوض کرد: – بریم فراز؟ دستش را گرفت و سر تکان داد. کل فامیل به آرایش و لباسی که پوشیده بود خیره بودند. اولین…
رمان طالع ترنج پارت 1232 ماه پیش۱ دیدگاه – سلام دخترم خوبی؟ چیکارا میکنی؟ شوهرت خوبه؟ داخل آشپزخانه رفت. تشنهش بود. لیوان برداشت و سمت یخچال رفت. با لبخند پاسخ داد: – جفتمون خوبیم خداروشکر.…
رمان طالع ترنج پارت 1222 ماه پیش۱ دیدگاه از اتاق بیرون زد و سمت هال رفت. روی مبلها را نگاه انداخت، ولی نبود. به آشپزخانه سرک کشید ولی آنجا هم نبود. رفته بود… برای اولین بار…
رمان طالع ترنج پارت 1212 ماه پیش۱ دیدگاه سرش را سمت ستایش برگرداند و پرسید: – نکنه چون منو به زور گرفته دلش نمیخواد ازم بچه داشته باشه؟ ستایش گیج و منگ نگاهش کرد. متوجه…
رمان طالع ترنج پارت 1203 ماه پیشبدون دیدگاه – میدونم عزیزم. جفتمون آمادگیشو نداشتیم ولی اگه حامله هم باشی میتونی به درس خوندنت ادامه بدی! اگه توی خودت میبینی که میتونی با این شرایط درس بخونی…
رمان طالع ترنج پارت 1193 ماه پیش۳ دیدگاه فراز قاشق را نزدیکتر برده و چشمهایش را ریز کرد. – تو که تا دیروز عاشق خوردنش بودی حالا داری ناز میکنی؟ دهنتو باز کن ترنج بذارم…
رمان طالع ترنج پارت 1183 ماه پیش۱ دیدگاه – سلام دردونه شکلات من! خوبی؟ صورتش را به قفسه سینهی فراز مالید: – اهوم… چه زود برگشتی! با خنده زیر گوشش زمزمه کرد: – اگه ناراحتی…
رمان طالع ترنج پارت 1173 ماه پیش۱ دیدگاه – تو باید درس بخونی و تمرکزتو بذاری رو درسات ولی من هوار شدم سرت و نمیذارم دل به درس بدی، برای همین میخواستم زودتر…
رمان طالع ترنج پارت1164 ماه پیش۱ دیدگاه ستایش این پا و آن پا کرد و نزدیکشان شد: – جا نمونی فراز، برو تا ترنجم دلش آروم بگیره دیگه! فراز…