رمان پروانه ام پارت 1656 روز پیشبدون دیدگاه قند در دل پروانه آب شد و گرما زیر پوستش تنوره کشید . نگاه تند و پر استرسی به اطراف انداخت تا مطمئن بشه کسی صدای “عزیزم” گفتن…
رمان پروانه ام پارت 1641 هفته پیش۱ دیدگاه تن پروانه از هیجان می لرزید . آوش نرمه ی لطیفِ گوشش رو آهسته بوسید : – می خوام وقتی پیر شدیم… خاطره های زیادی برای تعریف کردن…
رمان پروانه ام پارت 1632 هفته پیشبدون دیدگاه آوش به سختی خودش رو مجبور کرد دست هاشو دو طرف پهلوی مادرش بگذاره … چیزی شبیه یک آغوش رسمی ! – نمی دونی چقدر دلتنگت بودم…
رمان پروانه ام پارت 1613 هفته پیشبدون دیدگاه آوش نفس عمیقی کشید … و دست پروانه رو کاملاً رها کرد . – امشب برمی گردیم ! بدو برو آماده شو ! پروانه نگاه کرد به دستش…
رمان پروانه ام پارت 1624 هفته پیشبدون دیدگاه پروانه خواست دستش رو رها کنه، اما آوش کاملاً مقابلش ایستاد و حتی دست دیگه اش رو هم گرفت . قلب پروانه درون سینه اش تند و…
رمان پروانه ام پارت 1601 ماه پیش۲ دیدگاه آوش راضی از اینکه به مقصودش رسیده … برگشت و دوباره با ژستی راحت درون صندلی فرو رفت . گفت : – حالا می فهمم ! هر چی…
رمان پروانه ام پارت 1591 ماه پیش پروانه عمیقاً منقلب شد . یک زمانی خودش هم در چنین جایگاهی بود … کوچک ترین خطایی باعث می شد تا حد مرگ اضطراب بگیره ! … هر چیزی…
رمان پروانه ام پارت 1581 ماه پیشبدون دیدگاه آوش کمی بدخلق پاسخ داد : – من اصلاً خوشم نمیاد صرف اینکه وقت ندارم جایی سر بزنم … اونجا رو به امان خدا رها کنن ! من…
رمان پروانه ام پارت 1572 ماه پیشبدون دیدگاه آهو بی تفاوت شونه ای بالا انداخت : – یازده … دوازده ! نمی دونم ! … دیر وقت بود ! خیلی خسته بودم ! …
رمان پروانه ام پارت 1562 ماه پیشبدون دیدگاه آخرین بوسه ی آوش … عمیق ترین بوسه اش بود ! … وقتی بلاخره لب های پروانه رو رها کرد … پیشونیش رو به پیشونیِ گرم و عرق…
رمان پروانه ام پارت 1552 ماه پیشبدون دیدگاه آوش یک قدم به حریم اتاق پیش روی کرد … و پروانه یک قدم به عقب پس رفت . – منِ لعنتی به هیچ کسی اهمیت نمی دم…
رمان پروانه ام پارت 1542 ماه پیشبدون دیدگاه *** سکوت ! … حیاط بزرگِ ویلا در تاریکی و سکوت فرو رفته بود … و فقط صدای زنجره ای بود که بین درخت ها…
رمان پروانه ام پارت 1532 ماه پیشبدون دیدگاه مقصد … جایی شبیه یک کلاب شبانه بود ! اما بسیار خصوصی تر و بسته تر ! … دم در ورودی بلیط ها رو با دقت چک…
رمان پروانه ام پارت 1522 ماه پیشبدون دیدگاه *** در اتاق آهسته و با احتیاط باز شد … و رشته نوری که از از لای در به صورتِ پروانه تابید … باعث شد پلک…
رمان پروانه ام پارت 1513 ماه پیشبدون دیدگاه پروانه هنوز هم به شدت قبل نگران رها بود … اما نتونست لبخندش رو مهار کنه . – خب … پس باید چیکار کنم ؟! اینبار آوش…