رمان خان پارت 23

بدون دیدگاه
  افراخان با گلاب خریدامونو کردیم کم کم رومون به هم باز شد و صمیمی تر شدیم دو سه بار رفتیم و از پارچه ی ابریشم و ساتن و حلقه…

رمان خان پارت 22

بدون دیدگاه
  گلناز تو بیمارستان با لباس عروس نشسته بودم .. امیر نشسته بود و دستش گرفته بود رو سرش دستش خونی بود…  پرستار باهاش حرف میزد بهش گفت دکتر داخل…

رمان خان پارت 21

بدون دیدگاه
  افراخان مسیرو تا سر جاده ی روستا من بودم و یه بچه تو بغل و سکوت بین من و راننده.. سر جاده پیاده شدم نمیخواستم برم تو روستا میخواستم…
رمان دلبر استاد

رمان دلبر استاد پارت 1

۱۵ دیدگاه
  #پارت_1 بازم این حراست دانشگاه دیواری کوتاه تر از من پیدا نکرد و بین این همه آدم مطابق همیشه من و گیر انداخت و حالا در خدمت برادران گرامی…

رمان پناهم باش پارت 33

۳ دیدگاه
  مکثی کردم و اون ادامه داد: شاید نترسه اما چون خانوم جون تو کل زندگی همه ما همه اختیارات رو داشته، ماها عادت نداریم روی حرفش حرفی بزنیم یا…

رمان خان پارت 20

۴ دیدگاه
  گلناز صبح مادر امیر خیلی خوب باهام برخورد کردم ازم دعوت کرد باهاش صبحونه بخورم در طول صبحونه هم چیزی نگفت.. فقط قربون صدقه ی تمنا رفت یه دفعه…

رمان خان پارت19

بدون دیدگاه
  گلناز تو ماشین نشسته بودیم ازش پرسیدم آقا امیر.. کجا میریم؟ جایی قرار گذاشتین؟ امیر: همون امیر بگو.. اره.. قرار بود تهرانو بگردیم دیگه.. امروزم بیکارم.. سینما رفتی تا…
پارت اخر رمان عروس استاد

رمان عروس استاد پارت آخر

۱۲۳ دیدگاه
  حموم انداختم و درو بستم. انگار به خاطر حاملگی زیادی حساس شده بودم که اشکم سرازیر شد… چرا نمی تونستم حرفم و بهش بزنم؟ چرا نمی تونستم بهش بگم…

رمان عروس استاد پارت 50

۱۰ دیدگاه
  با لبخند موذیانه ای چند لحظه ای به دستم نگاه کرد. چشم غره ی بدی بهش رفتم… خواستم دستم و پس بکشم که دستم و گرفت و بلند شد.…

رمان عروس استاد پارت 49

۶ دیدگاه
  * * * * با لذت به قد و بالاش که جلوی آینه ایستاده خیره شدم. بعد از یک ماه بالاخره تونسته بود بدون میله و عصا روی پای…