رمان دختر حاج آقا پارت 465 سال پیش۷ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان خان پارت 235 سال پیشبدون دیدگاه افراخان با گلاب خریدامونو کردیم کم کم رومون به هم باز شد و صمیمی تر شدیم دو سه بار رفتیم و از پارچه ی ابریشم و ساتن و حلقه…
رمان خان پارت 225 سال پیشبدون دیدگاه گلناز تو بیمارستان با لباس عروس نشسته بودم .. امیر نشسته بود و دستش گرفته بود رو سرش دستش خونی بود… پرستار باهاش حرف میزد بهش گفت دکتر داخل…
رمان خان پارت 216 سال پیشبدون دیدگاه افراخان مسیرو تا سر جاده ی روستا من بودم و یه بچه تو بغل و سکوت بین من و راننده.. سر جاده پیاده شدم نمیخواستم برم تو روستا میخواستم…
رمان دلبر استاد پارت 16 سال پیش۱۵ دیدگاه #پارت_1 بازم این حراست دانشگاه دیواری کوتاه تر از من پیدا نکرد و بین این همه آدم مطابق همیشه من و گیر انداخت و حالا در خدمت برادران گرامی…
رمان پناهم باش پارت 336 سال پیش۳ دیدگاه مکثی کردم و اون ادامه داد: شاید نترسه اما چون خانوم جون تو کل زندگی همه ما همه اختیارات رو داشته، ماها عادت نداریم روی حرفش حرفی بزنیم یا…
رمان خان پارت 206 سال پیش۴ دیدگاه گلناز صبح مادر امیر خیلی خوب باهام برخورد کردم ازم دعوت کرد باهاش صبحونه بخورم در طول صبحونه هم چیزی نگفت.. فقط قربون صدقه ی تمنا رفت یه دفعه…
رمان خان پارت196 سال پیشبدون دیدگاه گلناز تو ماشین نشسته بودیم ازش پرسیدم آقا امیر.. کجا میریم؟ جایی قرار گذاشتین؟ امیر: همون امیر بگو.. اره.. قرار بود تهرانو بگردیم دیگه.. امروزم بیکارم.. سینما رفتی تا…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 126 سال پیش۳ دیدگاه آریا رفت پشت صندلیش و کیفشو گذاشت رو میز. طبق معمول خوش تیپ بود و به خودش رسیده بود . بوی عطر تلخش که از چند کیلومتری آدمو مست…
رمان عروس استاد پارت آخر6 سال پیش۱۲۳ دیدگاه حموم انداختم و درو بستم. انگار به خاطر حاملگی زیادی حساس شده بودم که اشکم سرازیر شد… چرا نمی تونستم حرفم و بهش بزنم؟ چرا نمی تونستم بهش بگم…
رمان دختر حاج آقا پارت 456 سال پیش۱۶ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان عروس استاد پارت 506 سال پیش۱۰ دیدگاه با لبخند موذیانه ای چند لحظه ای به دستم نگاه کرد. چشم غره ی بدی بهش رفتم… خواستم دستم و پس بکشم که دستم و گرفت و بلند شد.…
رمان عروس استاد پارت 496 سال پیش۶ دیدگاه * * * * با لذت به قد و بالاش که جلوی آینه ایستاده خیره شدم. بعد از یک ماه بالاخره تونسته بود بدون میله و عصا روی پای…
رمان دختر حاج آقا پارت 446 سال پیش۱۶ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 116 سال پیشبدون دیدگاه به معنای واقعی داشتم ذوق میکردم . تاحالا آریا رو انقد عصبانی ندیده بودم . معلوم بود قراردادش از اون گروناست وگرنه انقد عصبانی نمیشد . یه ماشین گرفتم…