رمان عروس استاد پارت 316 سال پیش۱۰ دیدگاه * * * * از دور نگاهی به آرمین و رفیقش انداختم و سر برگردوندم. حلقه ی دستم و لمس کردم و ترس برم داشت. حتی این حلقه هم…
رمان دختر حاج آقا پارت 26 سال پیش۳ دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان دختر حاج آقا پارت 16 سال پیشبدون دیدگاه به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، لینک های این مطلب حذف شدند
رمان دختر حاج آقا6 سال پیش۱ دیدگاه?دختر حاج آقا ? ➖آخرین دونه ی سیر رو که دهنم گذاشتم، شیشه پراز آب سرکه اش رو انداختم تو سطل آشغال کنار در رستوران و با یه آروغ طولانی…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا6 سال پیش۴ دیدگاه رمان هلما و استاد ب تمام معنا نویسنده : مهتاب بابایی ژانر : عاشقانه کلکلی هفت صبح با صدای زنگ گوشی مزخرفم از خواب بیدار شدم. طبق معمول…
رمان عروس استاد پارت 306 سال پیش۱۴ دیدگاه با لکنت گفتم _این جا رو ببین چه قشنگه آرمین. جوابی نداد. مات صحنه ی مقابلم بودم،یه خونه ی کوچیک و نو ساخت چوبی درست وسط جنگل کنار رودخونه……
رمان شروع تلخ پارت آخر6 سال پیش۷ دیدگاه – همین که کنارمی آرومم میکنه ؛ فقط حرف از رفتن نزن حتی اگ میخوای بریم حرفشو نزن لطفا از جام بلند شدم در اتاق یاس باز شد ؛…
رمان شروع تلخ پارت 186 سال پیشبدون دیدگاه (سمیر) جلو خونه توقف کردم ؛ ار تو آیینه نگاهی به سوگند کردم ، بی جون زل زده بود به صندلی خیلی شوکه شده بود واقعا این زن چرا…
رمان عروس استاد پارت 296 سال پیش۲۶ دیدگاه مهرداد خواست حرفی بزنه که در اتاق باز شد دو پرستار ترانه رو در حالی که بیهوش روی برانکارد بود بیرون آوردن. نگاه مهرداد مات روی…
رمان شروع تلخ پارت 176 سال پیش۱ دیدگاه (یاس) جلو خونه ازماشین پیاده شدیم شیده – خدا بخیر کنه – نگران نباش همه چی درست میشه سمت زنگ خونه رفتم و فشردم بهار- کیه؟ – منم باز…
رمان شروع تلخ پارت 166 سال پیشبدون دیدگاه با تکونای تخت فهمیدم دراز کشیده بوی عطر تلخ مردونش پیچید تو مشامم ناخواسته لبخندی زدم … نفسای گرمش به حاله گوشم قلبمو زیرو میکرد با صدای خمار…
رمان شروع تلخ پارت 156 سال پیش۱ دیدگاه (یاس) احساس خفگی میکردم ؛ چند بار پلک زدمو چشمامو باز کردم تو جام نمیخیزشدم ؛ درد کمرم بهتر شده بود نگاهی به اتاق تاریک کردم از جام بلند…
رمان عروس استاد پارت 286 سال پیش۲۲ دیدگاه با عصبانیت ریمل رو روی میز پرت کردم و داد زدم _میشه دهنت و ببندی؟روتم بکن اون ور. لبخند محوی زد و گفت _چرا هاپو شدی عسلم؟ خواستم حرفی…
رمان شروع تلخ پارت 146 سال پیش۴ دیدگاه شیده – به به سمیر خان – سلام شیده – عه تویی – آره شیده- جونم بی اراده بغضم شکست ؛ اشک از رو گونه هام سر خورد…
رمان پناهم باش پارت 286 سال پیش۶ دیدگاه #پناهم باش! #پارت209 با همه ى بچگى ام متوجه این شدم که حرفش بسیار زشت و نابخردانه بود اما چرا خودش متوجه نشد؟!… با…