رمان عروس استاد پارت آخر 3.9 (87)5 سال پیش۱۲۳ دیدگاه حموم انداختم و درو بستم. انگار به خاطر حاملگی زیادی حساس شده بودم که اشکم سرازیر شد… چرا نمی تونستم حرفم و بهش بزنم؟ چرا نمی تونستم بهش بگم…