رمان آواز قو پارت 273 هفته پیش۳ دیدگاه نوچ کلافه ای میکنم _به دلم نمی شینه! خلوصش رو بیشتر کن _بیا جونم رو آتیش بزن ولی اون روسری رو نه! وای! باورم نمیشود! مگر چقدر از یک…
رمان آواز قو پارت 263 هفته پیش۶ دیدگاه . سیگار را دوباره داخل پاکت میگذارد _نه زنداداش! از جونم سیر نشدم! مثل اینکه نمیدونی خان داداش کیه و چه جایگاهی توی این خونه داره _میدونم خوبم…
رمان آواز قو پارت 253 هفته پیش۳ دیدگاه _هیسسسس هیچی نگو ! امشب میبرمت پیش قابله! اگه قابله هم تایید کنه حامله ای همون جا سرت رو میبرم و کلهت رو تو کوچه پس کوچه های روستا…
رمان آواز قو پارت 243 هفته پیش۲ دیدگاه لبخند ریزی میزند و بطری رو به ماریه می ایستد مهران میخندد و با بدجنسی میپرسد _آخرین باری که کتک خوردی از کی بود و بخاطر چی؟…
رمان آواز قو پارت 233 هفته پیش۲ دیدگاه اما همچنان گاهی زلیخا صدایم میکند حتی اگر نیازی به صدا کردنم نباشد انتهای همه ی جملاتش یک زلیخا می چسباند و من آنقدر از درون حرص و جوش…
رمان آواز قو پارت 223 هفته پیش۴ دیدگاه _کبری خانوم! بغض میکند _بله! _آوردن اسم خواهرم ممنوعه توی این خونه! لطفا مراقب حرف زدنتون باشید بدون توجه به خواسته ی من چادرش را جلو میکشد و…
رمان آواز قو پارت 214 هفته پیش۱ دیدگاه این سوال پرسیدن دارد؟ نمیداند چرا؟نمیداند از دست خان داداش بی رحمش خون دل ها میخورم؟ _دو ! انگشت دومش هم باز میشود _برو بیرون میترا ! برو…
رمان آواز قو پارت 204 هفته پیش۳ دیدگاه _حنانه _جانم آوازی _میگم نیازمندی چیزی میشناسی دو تیکه لباس دارم میخوام ببخشم متعجب بقچه ی داخل دستم را نگاه میکند _چیا هستن ببینم ؟ دو دل هستم!…
رمان آواز قو پارت ۱۹4 هفته پیش۶ دیدگاه روی سکو علامت میگذارد _این خط اینم نشون ببین کی گفتم! واقعیت را مثل سیلی توی صورتم میکوبد قلبم از حرفهایش فشرده میشود! حق با حنانه ست!…
رمان آواز قو پارت ۱۸4 هفته پیش۴ دیدگاه آنقدر از دیدنش وحشت زده ام که نه زبانم میچرخد و نه نفسی رفت و آمد میکند _تو…تو اینجا چیکار میکنی؟ کسی که…کسی که این مدت… زبانم…
رمان آواز قو پارت ۱۷4 هفته پیش۳ دیدگاه _خوبی؟ با صدایش نگاهم را به او میدهم تا چشم کار میکند همه جا تاریکی و ظلمات ست! میان این سیاهی مطلق چهره اش وحشتناک تر به نظر…
رمان آواز قو پارت ۱۶1 ماه پیش۲ دیدگاه _اگه معتمد اون اطراف پیدا نمیشد و برام پیرهن نمیاورد همونجا کنار چشمه دفنت میکردم و امشب شب اول قبرت بود! لبم را فرو میبرم و با…
رمان آواز قو پارت ۱۵1 ماه پیش۱ دیدگاه از دید محمد آنقدر حرف هایش را با اطمینان میزند که چیزی نمانده باور کنم اما من با این تظاهر ها محال ست گول او را…
رمان آواز قو پارت ۱۴1 ماه پیش۴ دیدگاه _نه! نه! منظورت چیه؟چه اتفاقی؟ من که…. _من این قیافه ی ترسیده رو میشناسم! یه غلطی کردی که… _تمومش کن لطفا ! هیچ اتفاقی نیفتاده…
رمان آواز قو پارت ۱۳1 ماه پیش۱ دیدگاه _سینم زخم شده باید… نگاهش به من است و خطابش به او _وسایل رو بزار اینجا خودت برو بیرون _چشم پزشک از اتاق خارج میشود و من…