رمان بوی نارنگی پارت ۹ 4.4 (7)2 سال پیشبدون دیدگاه – وقتی تا اینجا رسیدم نفهمیدی هر کاری برای خودم میکنم! مطمئناً هیچ کاری بدتر از کاری نیست که میخواستم بکنم! ابرو بالا دادم –…
رمان بوی نارنگی پارت ۸ 4 (6)2 سال پیشبدون دیدگاه خواهرم فقط وقتی به قول خودش خسته میشد از قوی بودن و نمیخواست امیررضای همیشه حاضر را با غصه خوردنش آزار دهد یا همسرش او را با وجود…
رمان بوی نارنگی پارت ۷ 3.8 (6)2 سال پیشبدون دیدگاه – جانم؟ چیـــه؟! تو مگه نصیبه جون رو نمی شناسی؟ میخوای بگی چون اون بنده خدا رو میشناسه و رئیسشه طرف اونه و سوتفاهم نیســت؟ – معلومه…
رمان بوی نارنگی پارت ۶ 3.9 (7)2 سال پیشبدون دیدگاه متعجب نگاه بالا کشیدم نصیبه گیج پرسیــد – چــرا پسـرم؟! مرصاد پلک بسته گفت – اگه بفهمه من اینجـام… میــره! – چـــرا خــب؟! دم عمیق و آه…
رمان بوی نارنگی پارت 5 3.9 (12)2 سال پیشبدون دیدگاه گیج نگاهش کردم خودش خوب میدانست اگر او و بابا طاهر حرفی بزنند من فقط یک چشم گفتـه اجرا میکنم چرا حس میکنم مردد است؟ وقتی حتی…
رمان بوی نارنگی پارت ۴ 4 (8)2 سال پیشبدون دیدگاه صدای مبهوتش بلند شــد – عــــه…!!! نیفتـــین سر بالا گرفته با دیدن آن صورت آشنا که با وجود گذر زمان و اینکه فقط چند بار قبل…
رمان بوی نارنگی پارت ۳ 4.2 (10)2 سال پیش۱ دیدگاه حیدر با لبخند برخواسته بی توجه به “قادری” که گفتم مثلا نگران گفت – اوخ اوخ بابا کجا رفت؟ با طعنه از تنها دختری که حالا…
رمان بوی نارنگی پارت ۲ 3.9 (15)2 سال پیشبدون دیدگاه – خوبـه، الانم من حرصیام! میخوام بالا پایین پریدنتو ببینم و یکم استراحت کنم – بی معرفت تو که خیلی وقته استراحتی منم که دلم برای…
رمان بوی نارنگی پارت ۱ 4.5 (17)2 سال پیش۱ دیدگاه (سامان) با صدای بلند خندیدم خوردن بالشت به صورتم هوشیارم کرد از حس نسیم خنک و لذت بخشی که بویی آشنا داشت با عکس العمل عجیبش به…