رمان خانم معلم پارت ۲۵

۴ دیدگاه
    بازم وسط راه ولم کرده بود. چند قدم تا رهایی بیشتر فاصله نداشتم و اون سنگدل حال خرابم رو ندید و ولم کرد. صداش بیخ گوشم شنیده میشد،همون…

رمان خانم معلم پارت ۲۴

بدون دیدگاه
      با شنیدن صداش ضربان قلبم بالا رفت. نفسام سنگین و تنم منقبض شده بود. دستم رو روی قفسه سینه م گذاشتم و به طرفش برگشتم. مثل همیشه…

رمان خانم معلم پارت ۲۳

۲ دیدگاه
      اما هر چقدر صبر کردم هیچ دردی احساس نکردم و قبل از اینکه چشمام رو باز کنم من رو به طرف خودش کشید. پرت شدم توی بغلش.چسبیده…

رمان خانم معلم پارت ۲۲

۲ دیدگاه
    سرجام خشکم زده بود.نمیدونستم لرزش بدنم به خاطر سردی هواست یا وجود مردی که حتی صداش هم باعث میشد قبض روح شم. چرا یادم نبود با کی طرفم؟…

رمان خانم معلم پارت ۲۱

۱ دیدگاه
        چند قدم نامتعادل عقب رفتم . نگاهش برای ثانیه ای توی چشمام قفل شد،خیره به مردمک هام جلو اومد و خواست چیزی بگه که صدای بهمن…

رمان خانم معلم پارت ۲۰

۱ دیدگاه
خانوم معلم:       وقتی عقب کشید لرزش زانوهام اونقدر زیاد بود که همونجا پای کنسول نشستم و پیشونیم رو بهش تکیه دادم. شدیدا ضعف کرده بودم . تازه…

رمان خانم معلم پارت ۱۹

۳ دیدگاه
    صبح زود حس و حال هیچ کاری و نداشتم. بدن کرخت شده از سرمام دلش نمیخواست از زیر پتویی که دور خودم پیچیده بودم بیرون بیاد. ولی چاره…

رمان خانم معلم پارت۱۸

۲ دیدگاه
      بهمن سیگار ر و کنج لبش گذاشت و با بیخیالی که زیادی عجیب و غریب به نظر میرسید به دیوار تکیه داد و گفت: -نگران نباش الان…

رمان خانم معلم پارت ۱۷

۸ دیدگاه
      ژیلا ساکت بود و من وحشت زده. اون مرد تعادل روانی نداشت و هر آن ممکن بود بلایی سرم بیاره. ازش چند باری کتک خورده بودم و…

رمان خانم معلم پارت ۱۶

۵ دیدگاه
      سینی نوشیدنی رو برداشتم و با بیچارگی به پله ها نگاه کردم. چند روزی میشد چیز درست و حسابی نخورده بودم.غذای ماهو حتی ته دلم رو هم…

رمان خانم معلم پارت۱۵

۱ دیدگاه
      صدای زن منو از عالمی که توش فقط من بودم و هرمز خان بیرون کشید و پرت کرد به واقعیت. ادب به خرج دادم که چیزی نگفتم…

رمان خانم معلم پارت ۱۴

۱ دیدگاه
      حالم خوب نبود. بد هم نبود. با دیدن ماهو یه بلاتکلیفی بزرگ داشتم. زندگیم شبیه یه سراب بود یا یه توهم بزرگ،همون قدر عجیب و غریب.  …

رمان خانم معلم پارت ۱۳

۳ دیدگاه
    داشتم کم کم ازش میترسیدم. شایدم ترس نبود. یه حسی از اون همه نزدیکی که بدجوری بهم اعلام خطر میکرد. انگار دستش رو که روی شکمم قفل شده…

رمان خانم معلم پارت ۱۲

۳ دیدگاه
      دیگه نمیتونستم دردش رو تحمل کنم. داشتم  میمردم. حاضر بودم منو زیر مشت و لگد له کنه ولی با سگک کمربند به جونم نیفته. در حالی که…

رمان خانم معلم پارت ۱۱

بدون دیدگاه
    کاش میشد سینی رو بکوبم توی صورتش تا شاید حداقل زاویه فکش جابه‌جا بشه و اونقدر مغرور نباشه. چی باعث میشد تا اون حد به خودش مطمئن باشه…