رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 91

۱ دیدگاه
  خودش هم با رفتن به دورهمی آخر هفته مشکل داشت، حالا که فراز نبود می‌توانست خیلی راحت بگوید نمی‌توانند بیایند.   – خودمم دلم به رفتن نیست چون باید…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 90

۲ دیدگاه
            خم شد و از روی مبل تلفن را برداشت. با دیدن شماره.ی خانه‌ی بابا اکبر لب زد:   – مامان صدیقه‌س…   – باشه…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 89

۲ دیدگاه
            فراز ابروهایش را بالا انداخت:   – نچ نمیام… تازه دارم ریلکس می‌کنم!   چشم غره‌ای به آن گربه‌ی چشم سبز رفت. دستش سمت…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 88

۴ دیدگاه
  فراز فرصت را غنیمت شمرده خیلی زود لباس‌هایش را در آورد و پشت ترنج داخل وان جای گرفت.   – آبش یخ زده که… چطوری توی این آب سرد…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 87

۵ دیدگاه
با خستگی خودش را روی مبل پرت کرد و خمیازه‌ی طولانی کشید.   فراز که دهان باز او را دید به خنده افتاد:   – انقد خسته بودی می‌گفتی زودتر…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت 86

۴ دیدگاه
  طالعِ تُرنج🦋 #پارت331           فراز سفارششان را داد و وقتی گارسون رفت، زیر گوش ترنج پرسید:   – دیگه درد نداری؟   حرارت گرفتن لپ‌هایش…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۸۵

۷ دیدگاه
  طالعِ تُرنج🦋 #پارت328           با دست کمر شورتک را نگه داشت و سمت شلوار جین خودش رفت، کمربندش را برداشت و دور شورتک بست. نفسش…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۸۴

۳ دیدگاه
  فراز مچ دستش را گرفت و کشید. روی تخت نشست و دست فراز کنار لبش کشیده شد.   – ربطش به این که وقتی شوهرت بیداره باید شما هم…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۸۳

۷ دیدگاه
  وقتی دست گرم فراز روی شکمش حرکت می‌کرد همان درد کمی را هم که داشت از یاد می‌برد.   باید به خودش اعتراف می‌کرد که از گرمای دست فراز…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۸۲

۳ دیدگاه
  فراز او را می‌خواست؟ درست شنیده بود؟ خواستن همان معنای دوست داشتن را می‌داد؟   این حرف را از دهان فراز شنید؟ فکرش را هم نمی‌کرد یک روزی شنیدن…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۸۱

۱ دیدگاه
خیلی آرام طوری که ترنج را بیدار نکند، انگشتان کشیده‌ی دستش را لا به لای موهای صاف ترنج برد و به صورت غرق در خوابش چشم دوخت. قصد رفتن کرده…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۸۰

۴ دیدگاه
فقط بودن با او را می‌خواست، تمام تنش خواستار رابطه با او بود. – ترنج؟ نایی برای حرف زدن نداشت. گرمای تن فراز که روی تنش آمد، کل وجودش را…
رمان طالع ترنج

رملن طالع ترنج پارت ۷۹

۱ دیدگاه
چفت به چفت ترنج نشست و پاکت سیگار را کنار پایش گذاشت: – کسی اینجا نیست ترنج. بشین و راحت باش! این قسمت برای ویلای خودمونه کسی حق نداره اینجا…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۸

۳ دیدگاه
          – بی‌معرفت منم که دخترداییم بودی و مثل یک هفت پشت غریبه از حالت بی‌خبر بودم.   او هم درگیر درس و زندگی در خارج…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۷

۲ دیدگاه
          نه نباید حرفی از لیدیا می‌زد، نگفتن این قضیه بهتر از گفتنش بود. حالا که تکلیف خودش را می‌دانست بهتر بود از لیدیا حرفی نزند.…