رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۶

۱ دیدگاه
          توقع شنیدن این جمله‌ی ناگهانی را نداشت؛ چون از موقعی که داخل ماشین نشست فراز حرفی از این که خوشگل شده یا نشده، نزده بود.…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۵

۲ دیدگاه
            – گفته؟ دقیقا وقتی که بقیه هم از ماجرا باخبر شدن منم فهمیدم! می‌دونی این کارشون یعنی چی؟ یعنی من از صدتا غریبه‌ غریبه‌ترم…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۴

بدون دیدگاه
        – من بیشتر چیزها رو از خاطر بردم برای همین نمی‌دونم از چی دارید حرف می‌زنید پسردایی. حالا می‌شه بری کنار؟ شوهرم منتظرمه!   – یعنی…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۳

۲ دیدگاه
        با دیدن برادرش در آن کت و شلوار کرمی با دستا گل و شیرینی با عجله از ماشین پیاده شده و لبخندی روی لب‌های رژ خورده‌ش…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۲

۱ دیدگاه
            دستش را روی آینه کشید و بخارهایش را پاک کرد. با دیدن تصویر خودش کلافه غرید:   – خودت‌و کنترل کن. تا زمانی که…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۱

۴ دیدگاه
        رفتارهای سبحان، فراز را عصبی کرده بود. کنار دماغش را خاراند و دست ترنج را محکم در دست گرفت.   – نه دیر کردی برای همین…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۷۰

۲ دیدگاه
            صدیقه کنجکاو شده روی تخت نشست و لبخند زد. با صدای آرامی پرسید:   – سوالی که دارم خیلی شخصیه ولی راستش رو می‌خوام…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۶۹

۱ دیدگاه
            از سبحان خوشش نیامده و نگاه‌های خاصش به ترنج را از دور احساس کرد. با جدیت پرسید:   – باید واسه ازدواج از شما…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۶۸

۳ دیدگاه
          مردمک لرزان چشمان قهوه‌ایش بین آن دو گوی سبز به گردش در آمد و سکوت کرد. می‌دانست حرف فراز، حرف است و می‌تواند روی حرفش…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۶۷

بدون دیدگاه
          آن قدر خمارِ تن شیرین و ناب او بود که منتظر جوابش نماند. لب‌هایش را بدون اجازه روی لب‌های ترنج گذاشت و آرام بوسید. بعد…
رمان طالع ترنج

رمان طالع ترنج پارت ۶۵

۲ دیدگاه
        در حالی که آرام تکان می‌خوردند کنار گوش ترنج زمزمه کرد:   – وقتی دلت می‌خواد کاری انجام بدی به خاطر خجالت یا ترس از کسی…