رمان طالع ترنج پارت ۴۸

بدون دیدگاه
      – چیزی شده؟   روی زانوهایش بلند شد و به لب‌های فراز نگاه کرد.   هنوز دو دل بود؛ نمی‌دانست کاری که می‌خواهد انجام بدهد درست است…

رمان طالع ترنج پارت ۴۷

۲ دیدگاه
            ترنج دست روی قلبش گذاشت و نفسش را بیرون فرستاد، از حرکات خودش به خنده افتاد. سمت حمام رفت.   نم موهایش را با…

رمان طالع ترنج پارت ۴۶

۱ دیدگاه
            به صورت خندان فراز خیره شد و لبخندی روی لبش نشست.   چقدر این لحظه‌ها شیرین و زیبا بودند؛ فراز بود و لبخندهایش، مهربانی‌ها…

رمان طالع ترنج پارت ۴۵

۴ دیدگاه
            پوفی کشید و نزدیکش رفت. دستانش را روی مبل گذاشت و از بالا به صورت هیجان زده‌ی ترنج نگاه کرد:   – کی تموم…

رمان طالع ترنج پارت ۴۴

۲ دیدگاه
            دستش را ول کرد و نفسش را با شدت بیرون فرستاد. اگر همان موقع راجع به کنکور حرف نمی‌زد، این بلا سر ترنج نمی‌آمد.…

رمان طالع ترنج پارت۴۳

۴ دیدگاه
            پیازهای خورد شده را به بازی گرفت و با صدای آرامی جواب داد:   – ازم پرسید که دیشب خون‌ریزی داشتم یا نه!  …

رمان طالع ترنج پارت ۴۲

۲ دیدگاه
            ترنج چشم غره‌ای بهش رفت و سمتش رفت. دستش را گرفت و دنبال خودش کشید. تا از آشپزخانه دور شدند با حرص گفت:  …

رمان طالع ترنج پارت ۴۱

۸ دیدگاه
          سریع پشتش را به ترنج کرد و دستش را پشت گردنش کشید:   – چند دقیقه پیش بدتر از اینم دیدم، پس زیادی فکرت‌و درگیر…

رمان طالع ترنج پارت ۴۱

۴ دیدگاه
          فراز که منتظر همین لحظه بود، دستش را زیر چانه‌ی او برد و سر ترنج را سمت خودش چرخاند.   لبخند زد و دندان‌هایش نشان…

رمان طالع ترنج پارت ۳۹

۲ دیدگاه
        وقت‌هایی که شکلات صدایش می‌کرد، خوشش می‌آمد. لبخندی رو لبش می‌نشست و انگار پروانه‌ها داخل دلش به پرواز در می‌آمدند.   – من گفتم ولی منظورم…

رمان طالع ترنج پارت ۳۸

۴ دیدگاه
        ترنج سریع چشم‌هایش را باز کرد و در حالی که از هیجان و تحرک به نفس نفس افتاده بود، به آن چشم‌های سبز چمنی که گرما…

رمان طالع ترنج پارت ۳۷

۲ دیدگاه
        در حالی که به او پشت می‌کرد زیر لب غرغر کرد:   – با اون هیکل گوریلش یک ساعت افتاده روی تنم، دل و روده‌م رو…

رمان طالع ترنج پارت ۳۶

۱ دیدگاه
          ترنج آب دهانش را قورت داد. قلبش از این همه نزدیکی دیووانه‌وار، به قفسه‌ی سینه‌ش می‌کوبید.   – چه راهی؟ میشه از روم بلند شی…

رمان طالع ترنج پارت ۳۵

۱ دیدگاه
            با دیدن دستبند تای ابرویش بالا رفت. برای او هم سوغاتی خریده بود؟   ترنج به صورتش نگاه کرد. می‌خواست بداند خوشش آمده یا…

رمان طالع ترنج پارت ۳۴

۱ دیدگاه
            – بله بله. بفرمایید داخل مغازه واستون درست می‌کنند.   ماه تولدش، بهمن ماه بود. روز عقد، تاریخ تولدش را دیده بود.   با…