رمان طالع ترنج پارت۱۴

۱ دیدگاه
              همان لحظه چشمش به لباس سفید خوشگلی خورد. با ذوق نزدیک ویترین رفت و گفت:   – چقدر خوشگله!   فراز بدون توجه…

رمان طالع ترنج پارت ۱۲

بدون دیدگاه
            با خودش گفت:   – چرا برگشتی ایران که اینجوری گیر بیوفتی فراز؟ اگه به فکر مطب زدن نمی افتادی، الان داشتی زندگی مجردی…

رمان طالع ترنج پارت ۹

بدون دیدگاه
        – خیلی خوبه حاج ابراهیم. شما صیغه این دو جوون رو بخون. مهریه‌ اش رو هم یه واحد خونه بزن.   حاج ابراهیم به همین سخاوت…

رمان طالع ترنج پارت۸

بدون دیدگاه
        لج کرده بود؛ با خودش با ترنج با خوشبختیش، با پدر و مادرش که این خواستگاری را ترتیب داده بودند.   ترنج به خودش آمد و…

رمان طالع ترنج پارت ۷

۱ دیدگاه
        صدای زنگ خانه که بلند شد، محمدعلی عصبی گفت:   – حاج بابا، فراز به درد ترنج نمی خوره. نمی خواید نظرتونو عوض کنید؟ ترنج با…

رمان طالع ترنج پارت ۴

بدون دیدگاه
          تصمیمشان را گرفته بودند؟ حاج ابراهیم بریده بود و دوخته بود و حالا داشت تن ترنج می‌کرد. حتی نظر آن ها را نپرسیده بودند.  …

رمان طالع ترنج پارت ۳

۲ دیدگاه
            چرا محمدعلی او را مقصر می دانست؟ مگر او می دانست که در دستشویی خراب است و از قصد این کار را کرده بود؟…