رمان عروس نحس پارت 123

۱ دیدگاه
          حلقه که توی دستم نشست دستش رو پشت‌ گردنم گذاشت و پیشونیم رو عمیق و طولانی بوسید. میدونستم مرد من اونقدر غیرتش زیاده که جلوی…

رمان عروس نحس پارت 122

۲ دیدگاه
            خودخوری هام توی شب باعث بی‌خوابی های شدیدی میشد تا جایی که ساعت ها با چشمای باز زل میزدم به توماجی که غرق خواب…

رمان عروس نحس پارت 121

۱ دیدگاه
        برگشتن به اون خونه یعنی زنده شدن خاطراتی که هیچ وقت دلم نمیخواست یادم بیاد. روزای بد و تیره ای که با داریوش گذرونده بودم. متلک…

رمان عروس نحس پارت 120

۲ دیدگاه
  کاناپه هایی که توماج برای خونه انتخاب کرده بود اونقدر بزرگ به نظر میرسید که میشد دو نفری روش خوابید و جا کم نیاد.   اما خاتونی که همیشه…

رمان عروس نحس پارت 117

۲ دیدگاه
    خونه چه معنای غریبی برام داشت. خونه ای که نمیدونستم با چه نسبتی توش قراره زندگی کنم. معشوقه توماج،یا مادر بچه ش. جای خالی حلقه روی دستم دهن…

رمان عروس نحس پارت 116

۱ دیدگاه
              حین پیاده شدن گفت: -بشین الان میام در ماشین که بسته شد ترس غریبی به جونم افتاد. ترس از دست دادن. ترس از…

رمان عروس نحس پارت 115

۳ دیدگاه
                قلبم از تپیدن افتاده بود. نمیزد. لعنت به من که همیشه موقع ترس لال میشدم. دستام رو روی شکمم گذاشتم و به…

رمان عروس نحس پارت 114

۳ دیدگاه
            دکتر طبق روزای قبل برای معاینه اومده بود. هر روز حال مادر و بچه رو چک میکرد و حال خاتون هم رو به بهبودی…

رمان خاتون عروس نحس پارت 113

۴ دیدگاه
    خاتون با وجود سن کمی که داشت اما صبور و خوش رفتار بود،حتی با وجود مشکلاتی که هنوز آزارش میداد. نمیتونستم با یکی دو روز اثر اتفاقاتی که…

رمان خاتون عروس نحس پارت 112

۳ دیدگاه
              هماهنگی های لازم رو انجام داده بودم و حالا خاتون رو برای سونوگرافی می‌بردیم. پرستار لبخندی زد و گفت: -قدر شوهرت و بدون…

رمان خاتون عروس نحس پارت 111

۱ دیدگاه
      نه واکنشی داشتم،نه میتونستم حرفی بزنم،حتی وقتی پرستار با شوخی گفت مژدگونی من یادت نره هم صاف به در اتاق نگاه کردم. زن بیچاره که فکر میکرد…

رمان خاتون عروس نحس پارت 110

۲ دیدگاه
        بعد از اون همه چیز تو هاله ابهام بود. حرفای توماج. گذاشتنم روی تخت اورژانس. اومدن دکترا بالای سرم. سوالایی که ازم میپرسیدن.   مخصوصا وقتی…