رمان خاتون عروس نحس پارت ۱۳ 4 (16)4 ماه پیشبدون دیدگاه با چشمای گرد شده بهش خیره شدم. اون مرد و نمیفهمیدم، چه مرگش بود؟ از کجا میدونست من اونقدر آب هویج بستنی رو هم میزنم که کاملا مخلوط شن…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۱۲ 4.4 (18)4 ماه پیش۲ دیدگاه دستم رو روی قلبم گذاشتم و بغض کرده بهش خیره شدم. چرا قلبم داشت بازی در میآورد. نگاهش که روی چونه لرزونم نشست خم شد و چونه م رو…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۱۱ 4.6 (16)4 ماه پیشبدون دیدگاه بغض بی پدری که راه به راه توی گلوم چنبره میزد رو نمیتونستم قورت بدم. شده بود مثل مهمون ناخونده. با پشت دست اشکام رو پاک کردم و…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۱۰ 4.2 (12)4 ماه پیش۱ دیدگاه دلم برای خودم میسوخت. چقدر ناتوان و بی پناه بودم. چرا کسی فکر نمیکرد من فقط ۱۷ سال دارم. درد انگشتام اونقدر زیاد بود که دیگه برام…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۹ 4.7 (10)4 ماه پیشبدون دیدگاه صبحانه رو آماده میکردم که بالاخره اهالی خونه یکی یکی پیداشون شد. خان جون دستور داده بود هر روز خودم میز رو آماده کنم. میگفت عروس خونه…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۸ 4.4 (12)4 ماه پیشبدون دیدگاه کاش اونی که پشت در بود میومد تو و نجاتم میداد. کاش میدونست من از اون کمد لعنتی وحشت دارم و هر بار که منو میندازه اون…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۷ 4.5 (13)4 ماه پیشبدون دیدگاه مردد وسط آشپزخونه وایساده بودم و لرزش دستام هر لحظه بیشتر میشد. توماج از بالا بهم نگاهی انداخت و زیر لب گفت: -آخه بچه…تو رو چه به…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۶ 4.8 (13)4 ماه پیشبدون دیدگاه تحمل کتک جدید و نداشتم. تنم درد میکرد. به زور کلی لوازم آرایش کبودی های صورتم رو پوشونده بودم. با بغضی که راه نفسم رو بریده…
رمان خاتون عروس نحس پارت۵ 5 (8)4 ماه پیشبدون دیدگاه من خسته بودم… خسته تر از اونی که بخوام دلگیر بشم از عشق و علاقه مردی که همسرم بود اما در کنارش باکره باقی موندم. خودخوری…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۴ 4.8 (6)4 ماه پیش۱ دیدگاه حتم داشتم با گفتن اون حرفا ورق به طرف من برمیگرده،شاید پدر و برادرامم میفهمیدن من با داریوش آینده ای ندارم. مامان پرت و بی حواس گفت:…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۳ 4.4 (94)4 ماه پیش۳ دیدگاه گفتم و از اتاق بیرون زدم. پاهام میلرزید و میدونستم تو خونه قراره چه قشقرقی راه بیفته. هنوز هیچی نشده تنم از کتک برادرام کوفته بود.…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۲ 4.3 (86)4 ماه پیشبدون دیدگاه دکتر دستش رو روی پیشونیش کشید و نگاه پر کینه ای به خواهر شوهرام انداخت و گفت: -حتی نتونسته بکارت شو بگیره هیچ میل جنسی نداره…
رمان خاتون(عروس نحس) پارت ۱ 4.2 (126)4 ماه پیشبدون دیدگاه خاتون (عروس نحس) با پشت دست توی صورتم کوبید و تنم رو روی تخت انداخت و فریاد زد: -حتی نمیتونی منو تحریک کنی بی پدر نه عرضه بچه…