رمان خاتون عروس نحس پارت ۹10 ماه پیشبدون دیدگاه صبحانه رو آماده میکردم که بالاخره اهالی خونه یکی یکی پیداشون شد. خان جون دستور داده بود هر روز خودم میز رو آماده کنم. میگفت عروس خونه…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۸10 ماه پیشبدون دیدگاه کاش اونی که پشت در بود میومد تو و نجاتم میداد. کاش میدونست من از اون کمد لعنتی وحشت دارم و هر بار که منو میندازه اون…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۷10 ماه پیشبدون دیدگاه مردد وسط آشپزخونه وایساده بودم و لرزش دستام هر لحظه بیشتر میشد. توماج از بالا بهم نگاهی انداخت و زیر لب گفت: -آخه بچه…تو رو چه به…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۶10 ماه پیشبدون دیدگاه تحمل کتک جدید و نداشتم. تنم درد میکرد. به زور کلی لوازم آرایش کبودی های صورتم رو پوشونده بودم. با بغضی که راه نفسم رو بریده…
رمان خاتون عروس نحس پارت۵10 ماه پیشبدون دیدگاه من خسته بودم… خسته تر از اونی که بخوام دلگیر بشم از عشق و علاقه مردی که همسرم بود اما در کنارش باکره باقی موندم. خودخوری…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۴10 ماه پیش۱ دیدگاه حتم داشتم با گفتن اون حرفا ورق به طرف من برمیگرده،شاید پدر و برادرامم میفهمیدن من با داریوش آینده ای ندارم. مامان پرت و بی حواس گفت:…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۳11 ماه پیش۳ دیدگاه گفتم و از اتاق بیرون زدم. پاهام میلرزید و میدونستم تو خونه قراره چه قشقرقی راه بیفته. هنوز هیچی نشده تنم از کتک برادرام کوفته بود.…
رمان خاتون عروس نحس پارت ۲11 ماه پیشبدون دیدگاه دکتر دستش رو روی پیشونیش کشید و نگاه پر کینه ای به خواهر شوهرام انداخت و گفت: -حتی نتونسته بکارت شو بگیره هیچ میل جنسی نداره…
رمان خاتون(عروس نحس) پارت ۱11 ماه پیشبدون دیدگاه خاتون (عروس نحس) با پشت دست توی صورتم کوبید و تنم رو روی تخت انداخت و فریاد زد: -حتی نمیتونی منو تحریک کنی بی پدر نه عرضه بچه…