رمان مردی می شناسم پارت آخر

بدون دیدگاه
-:تا حالا از اینکه رفتی پشیمون شدی؟ طاهر دست به جیب به طرفش برگشت. به پالتوی سبز لجنی که توی تنش خودنمایی میکرد خیره شد. موهای ریخته روی پیشانی اش……

رمان مردی می شناسم پارت 3

بدون دیدگاه
شراره برخاست و به سختی دست مستانه را گرفت و بلندش کرد. از برابر شهابی که می گذشتند چشمان مستانه سیاهی رفت و این شهابی بود که با عجله مانع…

رمان مردی می شناسم پارت 2

بدون دیدگاه
وَلی وارد اتاق شد: خوبی؟ صندلی چرخ دارش را حرکت داد: اوهوم. خوبم. وَلی در صفحه باز روی سیستم سرک کشید: چیکار میکردی؟ -:داشتم وبلاگ شراره رو میخوندم. وَلی روی…

رمان مردی می شناسم پارت یک

۱ دیدگاه
مردی می شناسم! نویسنده : راز.س ژانر : عاشقانه ، اجتماعی ، پایان خوش     خلاصه: مستانه غرقه تو نوجوانیش… مثل تمام دخترهای کره ی خاکی مرد برای اون…