رمان مفت بر پارت ۶

۳ دیدگاه
  p19   دخترک زیر تنش می‌لرزد… چه می‌خواهد را نمی‌داند فقط درون شکمش حجم بزرگی از داغیست و مغزش… متورم شده است.   دخترک به جای جواب ناله که…

رمان مفت بر پارت ۵

۳ دیدگاه
  p15   نگاهش را به چهره‌ی بیبی فیس دخترک می‌دوزد و پوزخندش را جمع می‌کند… ماهور روسری‌اش را از روی سرش برمی‌دارد و چادرش را روی سرش می‌اندازد..  …

رمان مفت بر پارت ۴

بدون دیدگاه
  p12   توجهی به جمله‌ی قدیر نمی‌کند، تماس را قطع می‌کند و مقابل یک داروخانه توقف می‌کند. مسئول داروخانه به محض صدای زنگوله‌ی بالا‌ی در، چرتش پاره می‌شود و…

رمان مفت بر پارت ۳

بدون دیدگاه
      – داداش پانیذ اینجا رو کرده جنده خونه، در جریانی؟!   درونش آشوب‌کده است… مانند انبار باروتی می‌ماند که چیزی تا ترکیدنش نمانده… به این فکر نمی‌کند…

رمان مفت بر پارت ۲

۱ دیدگاه
    – به جا نیاوردم!   دستش را مشت می‌کند و بغضش می‌گیرد… به خودش لعنتی می‌فرستد و چرا با اسم کوچک خودش را معرفی کرده بود؟!   –…

رمان مفت بر پارت ۱

۳ دیدگاه
      – تو رو خدا نکن آقا… داداشام بفهمن می‌کشنم…   پوزخند زنان بازوی نحیفش را میان پنجه‌اش می‌گیرد و اهمیتی به گریه‌های از ته دل دخترک نمی‌دهد.…