رمان مفت بر پارت ۶

4.3
(162)

 

p19

 

دخترک زیر تنش می‌لرزد…

چه می‌خواهد را نمی‌داند فقط درون شکمش حجم بزرگی از داغیست و مغزش… متورم شده است.

 

دخترک به جای جواب ناله که می‌کند، کوروش دستش را با مهارت از زیر تنش رد داده و قفل سوتینش را باز می‌کند

 

– من می‌دونم چی می‌خوای دردونه!

 

مغزش بیشتر باد می‌کند و کمرش از کاناپه جدا می‌شود…

گریه‌اش می‌گیرد و اشک چشمانش جاری می‌شود

 

– نمی‌دونم، تو رو خدا اذیتم نکن.

 

بندهای سوتین را از سرشانه اش به پایین سر می‌دهد و لب‌هایش را بالای سینه‌ی دخترک می‌گذارد

 

– اذیتت نمی‌کنم…

 

می‌بوسد و لب‌هایش را به آن هاله‌ی صورتی رنگ می‌رساند و جیغ بلند دخترک سکوت خانه را می‌شکاند.

 

می‌بوسد و دخترک اشک می‌ریزد از حجم زیاد شهوتی که به یکباره به تنش تزریق شده…

حس می‌کند مجزش به جمجمه‌اش فشار می‌آورد و چیزی تا سکته کردنش نمانده است که مرد عقب می‌کشد…

 

نگاه به دخترک می‌کند…

به حالت نیمه نشسته روی مبل لم داده و از نگاه خمارش التماس می‌بارد.

 

اهرم کاناپه را می‌کشد و کاناپه به تخت تبدیل می‌شود….

دخترک کامل دراز می‌کشد و انگشتان کوروش ماهرانه ناف و شکمش را لمس می‌کنند…

 

– الآن داری اذیت می‌شی؟! چرا گریه می‌کنی؟

 

ماهور پر از نیاز دستش را روی سینه‌اش می‌گذارد…

او فکر می‌کند می‌خواهد سینه‌هایش را بفشارد اما قصد او پوشاندن سینه‌هایش است

 

– نکن…

 

انگشتانش را تا کمر شورتش سر می‌دهد و نگاهش را به بین پای دخترک می‌دوزد

 

– داری لذت می‌بری!

 

لباس‌های خودش را هم درمی‌آورد و دخترک زیر تنش پیچ و تاب می‌خورد و علت حال بدش را نمی‌داند.

 

مرد خودش را بین پاهایش جا می‌کند و می‌کوبد و او درد و لذت را یکجا تجربه می‌کند و اشک می‌ریزد…

 

مرد بر خلاف قولی که به خودش داده بود، ادامه می‌دهد… تا جایی که به اوج می‌رسد و دخترک را بارها به اوج می‌رساند.

 

#پارت‌بیست

#p20

〰〰〰〰〰〰〰〰

 

پک محکمی به سیگار می‌زند و با چشمانی باریک شده نگاه به دخترک می‌زد.

روی تخت با تنی برهنه رو به شکم خوابیده و باسن خوش‌فرم و لختش هنوز هم سرخ است و کبود.

 

سیگار را توی جاسیگاری بلورین قدیر خاموش می‌کند و سمت تخت می‌رود

 

– هی!

 

نگاهش روی پستی و بلندی‌های خوش‌فرم دخترک چرخ می‌خورد و میان موهای شلاقی اش ثابت می‌ماند.

 

کاناپه و تخت قدیر را با رابطه‌ی دیشبشان به گند کشیده بودند.

 

– هی! موحد!

 

روی شانه‌ی لخت دخترک می‌زند و اما خوابش تا حدی سنگین است که با صدا کردن آرام و تکان کوچک بیدار نمی‌شود.

 

روس تخت می‌نشیند و اخم می‌کند…

از هورمون‌های مردانه‌اش که نسبت به آن موجود کوچک بچه‌ سال، ضعیفند، خوشش نمی‌آید.

 

– ماهور پاشو همه جا رو به گند کشیدی!

 

با صدایی بلند می‌گوید دخترک تکان ریزی می‌خورد…

چهره‌اش توی هم می‌رود و اولین صدایی که از خود درمی‌آورد صدای آخ پردردیست که شدت دردش را نشان می‌دهد.

 

پوزخندی می‌زند و می‌ایستد…

دست به کمر می‌زند

 

– پاشو دیگه چقدر می‌خوابی!

 

دخترک اما بیشتر ناله می‌کند و برمی‌گردد…

او هم نگاهش تا بین پای پر خونش سر می‌دهد و اخم می‌کند.

 

خونریزی شدیدش عادی نیست!

 

– هی با توأم! پاشو ببینم چه مرگته؟ این همه خون واسه چیته؟!

 

دخترک اما پلک‌هایش را باز نمی‌کند…

ناله‌هایش شدت می‌گیرد و او پایش را گرفته و از هم بازشان می‌کند.

 

شدت خونریزی دخترک می‌ترساندش…

نمی‌دانش چرا ریتم کوبش قلبش بالا می‌رود…

 

– هی بچه؟! چشاتو وا کن ببینمت!

 

#پارت‌بیست‌ویک

#p21

 

تند رفته بود؟!

البته که تند رفته بود.

دخترک فقط شانزده سالش بود و تحمل شش راند سکس را نداشت!

 

دخترک فقط چهل، پنجاه کیلو بود و نمی‌توانست اوی بیست و نه ساله‌ی نود کیلویی را تحمل کند!

 

دخترک باکره بود و او فقط ابتدای سکس مراعات باکره بودنش را کرده بود و بعدش، فراموش کرده بود همه چیز را… حتی وجدانش را…

 

تنها چیزی که توی ذهنش بود، چهره‌ی خواهرش بود….

 

بازوی دخترک را چنگ می‌زند و دخترک بالاخره پلک‌هایش را باز می‌کند…

این بار جز ناله، صدای زر زرهایش هم توی مخش می‌رود

 

– زر زر نکن بگو چته؟!

 

– نمی‌دونم!

 

عصبی است و حوصله‌ی للگی برای یک دختر بچه ندارد…

انتظار داشت دخترک را بیدار کرده و از خانه بیرونش بیاندازد ولی با این حال وحشتناک خونریزی‌اش….

 

– یعنی چی نمی‌دونی؟! همه جا رو به گند کشیدی! چاقو که نکردم توت اینقدر خون ازت میاد!

 

دخترک بی‌حال دوباره پلک می‌بندد و بی نفس هق می‌زند که خشمگین تکانش می‌دهد

 

– با تو نیستم مگه؟!

 

– باهام چیکار کردی؟ چرا نمی‌تونم تکون بخورم؟ چرا دارم می‌میرم؟

 

پوزخند می‌زند…

انگار دخترک هنوز به خودش نیامده است!

رهایش کرده و می‌ایستد تا با قدیر تماس بگیرد

 

به محض خوردن دو بوق جواب می‌دهد

 

– چی شد کوروش؟!

 

– یه دکتر مطمئن پیدا کن بیار این دختره نمونه رو دستم‌…

 

– دست روش بلند کردی مگه؟!

 

عصبی صدا بالا می‌برد

 

– کاری که گفتم رو بکن قدیر!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 162

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان قلب سوخته 4.3 (11)

بدون دیدگاه
      خلاصه: کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه…

دانلود رمان جهنم بی همتا 4.2 (15)

بدون دیدگاه
    خلاصه: حافظ دشمن مهری است،بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات ،دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی برای انتقام این مرد شیطانی شده….…

دانلود رمان شب نشینی پنجره های عاشق 4.2 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: شب نشینی حکایت دختری به نام سایه ست که از دانشگاه اخراج شده و از اون جایی که سابقه بدش فرصت انجام خیلی از فعالیت ها رو از اون…

دانلود رمان دژکوب 4.4 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: بهراد ، مرد زخم دیده ایست که فقط به حرمت یک قسم آتش انتقام را روز به روز در سینه بیشتر و فروزان تر میکند.. سرنوشت او را تا…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازنین Mg
3 ماه قبل

خاک بر سر هرچی مرده پسته بمیره الهی😭😭😭

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x