رمان شیطان یاغی پارت 195

بدون دیدگاه
  دستش روی شیشه مشت شد… دو موجود کوچک و ریزه میزه که از کف دست بزرگتر بودند… آنها هم مثل مادرشان زیر یک سری شلنگ و دستگاه بودند که…

رمان مربای پرتقال پارت 169

بدون دیدگاه
  – سیاوش رفته… ایران نیست. دو هفته پیش رفت. قلب سوگند از حرکت می‌ایستد‌. با مینا رفته بود؟ رفته بود برای ادامه‌ی درمانش؟ بغض کرده می‌گوید: – با… با…

رمان شالوده عشق پارت346

بدون دیدگاه
    -اون دختره‌ی کله زرد چی؟ گندم چی؟! بعد از مکثی طولانی با سری پایین افتاده زمزمه کرد: -فکرش از سرم بره بیرون. سکوت میانمان جاری شد و من…
رمان از کفر من تا دین تو

رمان از کفر من تا دین تو پارت 321

۲ دیدگاه
    #سامانتا…سمی نفس.. دم و بازدم… دم.. بازدم.. هوف…. خدایا عجب تورنومنتی بود. تن سستم و تکیه به دیوار داده و از در فاصله میگیرم. هر لحظه منتظر خروش…

رمان آواز قو پارت۲

بدون دیدگاه
    چون او لیاقت دوست داشتن خواهرش را ندارد! خواهرش پاک و زیبا ست ساده و بی ریا، به دور از هر چه غل و غش و ناپاکی….! دوباره…

رمان خیالت پارت ۴

۵ دیدگاه
    پا سست کرد و درست مقابلشان ایستاد.   نگاه خیره‌اش از هاله‌ی سرخ روی صورت مرد تا انگشتانی که به جای گونه روی لبهایش نشسته بودند سُر خورد…

رمان خیالت پارت ۳

بدون دیدگاه
      -نهههه! خوشم اومد، خوب زرنگی! آقا دانا آقا دانا…   عصبی ادایش را آمد و ناغافل چنگ انداخت پشت سر دختر، دخترک که با ناله‌ای کوتاه در…

رمان پینارپارت ۶

بدون دیدگاه
      عمه فاطمه عصا را کنار گذاشت و به پشتی مبل تکیه زد.   – من ندارم شماره‌ش‌و عمه، یگانه داره. بذار بیاد می‌گم بهت بده شماره رو.…

رمان خیالت پارت ۲

۲ دیدگاه
    مگر میشد! همان موهای بلند موّاج، همان صورت ظریف استخوانی، همان لبخند زیبای غم‌زده، حتی طوسی‌های شفافش هم همان بود…   -چطوره؟ خوشگله؟ خوشت اومد؟ خودم که عاااشقش…

رمان خیالت پارت ۱

۱۸ دیدگاه
    *خیالَت       -اینبارم بهم بخوره، رگم‌و می‌زنم…   غمگین نگاه کرد، با بغض…به دخترکی که زیر پایش مشغول پر کردن جام عسل بود.   -به خدا…