رمان از کفر من تا دین تو پارت 231 4.2 (37)8 ساعت پیش۷ دیدگاه هامرز…آس سامانتایی که نامحسوس کله میکشید تا از پشت سر مرد روبه روش صحنه اشتراکات سروش و آبجی خانوم و ببینه با شنیدن اسم مرد از زبونم، دوباره…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 230 4.6 (40)19 ساعت پیش۲ دیدگاهچشمام و براش چپ میکنم و کمی از شربتم و سر میکشم. _یکی هست امشب زیادی دشمنه از اون طرف یکی دیگه رو میخوام مدیون کنم و یه دشمن برای…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 229 4.5 (74)1 روز پیش۴ دیدگاه کم مونده بود شربتم و بپاشم تو صورت موزیش با اون ته ریش مضحک روی چونش اما انگار هامرز فهمید چه قصدی دارم که دستش و میزاره روی دستم…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 228 4.2 (86)3 روز پیش۳ دیدگاه چشمکی بهم میزنه و میگه.. _بی خیال ما باهم دوستیم. _مگه دنیا قحطی شده؟ _داشتم شک میکردم هامرز زبونت و تو راه اومدن خورده باشه! _خفه شو امیر بگو…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 227 4.2 (89)1 هفته پیش۳ دیدگاه لعنتی من همین الانم گرمم شده و دارم بخار میکنم. چشمای گرد شده دخترا و زن هایی که با دیدن جذابیت هامرز و بودن من کنارش از…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 226 4.4 (88)1 هفته پیش۳ دیدگاه سروش خودش و چرخی داد و دوباره به حالت اول برگشت و موزی که پوست کنده بود و توی پیش دستی حلقه حلقه کرد و جلوی من گذاشت…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 225 4.3 (96)1 هفته پیش۴ دیدگاهبه زور خودم و نگه داشتم تا تو صورت ماتش قهقهه نزنم.. صورتش جلو اومد و نگاهش روی چشم ها و لب های فشرده ام نوسان داشت. اگر نمیشناختمش میگفتم…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 224 4.4 (107)2 هفته پیش۳ دیدگاهمعجون و بیشتر هل میده طرفم و میدونم مثل بچه ها لج کردم اما دست خودم نیست. _بخورش نهارم نخوردی تا مهمونی ضعف میکنی. _من جایی نمیام.. _باشه حالا بخورش..…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 223 4.4 (100)3 هفته پیش۴ دیدگاهاستثنائا اینبار مشکل اون نیست. _نه مسئله اون نیست.. من لباس مناسب ندارم. _همچین گفتی فکر کردم چه خبره.. قرار نیست عروسی بریم که هرچی داری بپوش.. منو باش فکر…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 222 4.4 (106)4 هفته پیش۲ دیدگاهصدای حرصیش بلند میشه.. _آخه خره پس به چه دردی میخوره؟ معینی ها که رفتن رد کارشون از قدیمیا هم چندتایی بیشتر دعوت نیستن. بعدم همون دسته بیل تزئینی چوب…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 221 4.5 (101)4 هفته پیش۳ دیدگاه حین صحبت با مریم هامرز و سروش داخل خونه میشن و چشم من روی ساعت دیواری چرخ میخوره، چه زود برگشتن! از پشت میز داخل سالن بلند…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 220 4.2 (119)1 ماه پیش۱ دیدگاه دستش که طرف صورتم بالا میاد به آنی عقب میکشم.. یه عکس العمل ناخودآگاه! انگار الکتریسته داره و با لمسش بکارتم و از دست میدم. هنوز تو…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 219 4.3 (113)1 ماه پیش۲ دیدگاه اون ساندویچش و منم غذام و تموم میکنم و بعد جمع کردن میز چایی میریزم و توی سالن بهش ملحق میشم. با لپ تابش کار میکنه و با دیدنم…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 218 4.4 (110)1 ماه پیش۴ دیدگاه ماشین که می ایسته، در که باز میشه دوباره هامرز شده همون مرد خودپسند و خشکی که نگاهش و از بالا به مردم میداد و منم به…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 217 4.3 (103)1 ماه پیش۴ دیدگاه مینالم.. _ولم کن تورو خدا.. _چته؟ باز زد به سرت؟ چقدر دیگه باید برات عادی بشه و این اداها رو بعدش در نیاری؟ متاسف سرم و تکون…