رمان از کفر من تا دین تو پارت 209 4.2 (94)4 ماه پیش۸ دیدگاه آهسته قاشق و و از لبش فاصله میدم و دوباره با کمی از مایع رقیق خاتون پز پُر میکنم و اضافش و با لبه ی کاسه میگیرم. …
رمان از کفر من تا دین تو پارت 208 4.3 (136)4 ماه پیش۱ دیدگاه ا لباس عوض کرده و چرا همش حس میکنم عطر هامرز چسبیده به موها و تنم و ممکنه بقیه متوجه چیزی بشن که ازش میترسم! در حال چک…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 207 4.4 (122)4 ماه پیش۲ دیدگاه احساس گیجی و اوج خواب سنگینی که در برم گرفته نمیزاره درک درستی از موقعیتم داشته باشم. پلک های سنگینم هیچ جوره زیر بار باز شدن نمیرن…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 206 4.2 (153)4 ماه پیشبدون دیدگاه اینبار ضربه کاری بود.. هیچی به اندازه من و تقدیرم باهم نمیتونست اینجور گند بزنه به هیکلم.. مستقیم تو یک جعبه کادویی همراه با پاپیون قرمز براق…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 205 4.5 (25)4 ماه پیش۲ دیدگاه برای زنی که نه دیده بودم نه تعریفش و شنیده بودم ناراحت شدم. سلول های سرطانی توی نقطه ای که اوج آرزوهاش و باهاش رج زده و رویا…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 204 4.4 (92)4 ماه پیش۲ دیدگاه من یه حسابی از هامرز برسم که اون سرش ناپیدا، کافی تشریفشو بیاره خونه.. تنها شانسی که آورد، به موقع لب و لوچه اش و اون دست های…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 203 4.6 (80)4 ماه پیش۱ دیدگاه چشم ریز میکنم و با تُن پایینی میگم.. _اما من با این یکی کاری ندارم میخوام برم سراغ اون یکی داداشه. رخش از رنگ صورتی که از…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 202 4.5 (81)5 ماه پیش۱ دیدگاه روبه روش روی میز عسلی میشینم که از سنگینی وزنم به اعتراض ناله ای سر میده. _سامانتا.. _حوصله ندارم. _زیاد مهم نیست.. ده دقیقه دیگه دم در باش. …
رمان از کفر من تا دین تو پارت 201 4.6 (83)5 ماه پیش۶ دیدگاه فرید گیج و مبهوت لب هاش و چفت هم کرده و هنوز منتظر توضیح بیشتر و قانع کننده تریه. _ببین پسرعمو تازه برگشتی و هنوز از بازیهایی…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 200 4.6 (92)5 ماه پیش۳ دیدگاه فربد خودش و جلو کشیده و نیم متری فاصله اش رو کمتر میکنه .. _ببین عزیزم.. من اون موقع ایران نبودم نمیدونم دقیقا چه اتفاقی افتاد که کار…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 199 4.4 (92)5 ماه پیش۱ دیدگاه #آس…هامرز نشسته خیره به صورتش، معذب سر جاش جابهجا میشه و هر جایی چشم هاش میچرخه جز صورت من.. _اهم..اوممم… سامانتا نمیاد؟ جوابش و که نمیدم مجبوری…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 198 4.5 (104)5 ماه پیش۱ دیدگاه مثل خودش چشم میبندم و اجازه میدم این حس ناب تمامم و در بر بگیره. نفس های لرزونم میگه از دست رفتم و اگر اشاره کنم این…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 197 4.6 (88)5 ماه پیش۱ دیدگاه این صدای خش گرفته و خواب آلود منه… آره… تحلیلم میگه صبح و تخت و… چرا توی جای من خوابیده؟! بزار ببینم اتاق؟! یا من جای اون! نمیدونم…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 196 4.5 (77)5 ماه پیش۲ دیدگاه ا کف پاهای لختم روی سرامیک ها از سرما گز گز میکرد اما با پوست کلفتی به قصد دعوا و شاکی، دنبالش راه می افتم و دیگه کسی…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 195 4.5 (91)6 ماه پیش۵ دیدگاه اما تمام فکر و ذکر من رفت پیش شام امشب و قراری که با استاد نامی داشتن و از قضا یادمه پدر شادان نامی هم بود. پوزخندی به روی…