رمان از کفر من تا دین تو پارت 198

4.5
(104)

 

 

 

مثل خودش چشم میبندم و اجازه میدم این حس ناب تمامم و در بر بگیره.

نفس های لرزونم میگه از دست رفتم و اگر اشاره کنم این مرد به آنی کنار رفته و دست میکشه اما…

لب هام برای اولین بار بر خلاف دست هام پیشرو میشن و لذت و با گرفتن یک جفت حجم گوشتی و خوردنی که مدتها در حسرت نگهشون داشتم، به خودشون تقدیم میکنن.

 

مکثش از تعجب یا هیجان به اولین جنبش و پاسخ لب هام بعد از مدتها ناکام موندن، حالا با شدتی بیشتر از قبل منو به کام خودشون میکشن و دست هایی که بیشتر اوقات برای لمس نکردن اون گردن قطور و موهایی که همیشه نرمی و انعطاف موجشون برام سوال بود حالا رها شده از بند، خودکار و پر ولع راهشون و طرف حسرتشون باز میکنن و چنگ میزنن بهش.

 

نمیدونم چقدر زمان و تو فراموشی دقیقه ها از دست میدیم.. اما وقتی چشم های ستاره بارونی که با گشوندن پلک های خمارم بهم زل زدن و میبینم دختر بی پروایی که با چشم های بسته پابه پای این مرد شیطان صفت پیش رفت، خودش و تو پستوی حیا قائم میکنه و سرم تو سینش فرو میره.

 

به تقلا و خجالتم نمیخنده، مسخره نمیکنه.. دست مایه تفریحش نمیشه این مرد همه فن حریف و کار کشته..

دست میندازه زیر گردن و تنمو به خودش میچسبونه و نفسش و از موهام چاق میکنه و اجازه میده منم بوی سینش و نفس بکشم و آرامش بگیرم.

 

چندی نگذشته که صدای زنگ گوشیش توی اتاق اکو میگیره اما اهمیتی بهش نمیده تا دوباره سکوت به محیط برمیگرده و جز نفس هامون صدایی نیست.

ولی اشاره خوبی به اینکه حالا که جو زده گیتون خوابیده فاصله ایمنی رو رعایت کنین داره.

 

سر که بلند میکنم تکونی به خودش میده و با بوسه کوتاهی که روی سرم میکاره، اجازه میده بلاخره از روی این تخت کذایی بلند بشم و شماره ای که باز صدای ولوم گوشی رو بالا میبره و اینبار دست دراز میکنه و با نگاهی به تماس گیرنده گوشی رو روی بلندگو گذاشته از روی تخت قلت میزنه و لبه میشینه.

_چی شده؟

_رئیس یه آقایی به اسم… صولتی اینجان.. میخواد…

 

هنوز تو شک شنیدن اسم، نیمه خیز لبه ی تخت خشک شدم که بدون نگاه بهم خیز برداشته گوشی رو برداشته دم گوشش میزاره.

_خب؟..

_…

_نه… همین که گفتم.

 

قطع کرده و دست به کمر نگاهش و روی خودم حس میکنم.

 

 

 

 

هنوز سختمه مثل قبل خیره نگاهش کنم اما این مورد از اونایی نبود که بخوای به بعد ریختن خجالت و این چیزا موکولش کنی پس چشم هام و از جایی که گوشیش بود برداشته و صورتش میدم.

_پشت دره.؟

سری تکون میده و چشم هاش دوباره نه با همون شدت قبل اما سردی و تیرگی خودش و میگیره.

_فربد..

 

جا میخورم و… فربد!؟ خب به هر کسی نظرم رفت الا اون..

_چی میخواد؟

دستش و طرفم دراز کرده و از روی تخت بلندم میکنه.

_به نظرت چی میخواد!

حالا که روبه روی هم ایستاده بودیم تفاوت قدی زیادی به چشم میخورد.

تکه ای مو از کش مکشی که روی تخت داشتیم از لابه لای بافت بلندم دراومده رو، از روی صورتم کنار زده و آروم ادامه میده.

_تو…

 

جا خورده میگم..

_منو میخواد؟!

چشم هاش ریز میشن و رنگ نگاه کمی ملایم شده اش دوباره سخت میشه.

_اونکه به گور هفت جد و آبادش خندیده.. اما.. باهات حرف داره.

_چه حرفی؟

 

لب هاش و تاب میده و همچنان با همون تیکه موی سرکش داره ور میره و چشم هاش روی صورتم دور میزنه.

_شاید مقدمه چینی.. شایدم کمی اطلاعات.. شاید هم.. امتیاز یا تهدید..

_خب چرا نمیزاری بیاد تو تا ببینیم کدوم یکی از این شایدا یقین میشه.

 

بلاخره دست از ور رفتن با اون تیکه مو برمیداره و من نفس راحتم و از لمس وسوسه انگیزش بیرون نداده، دست میندازه دوباره دسته ی کامل موهام و از پشت میگیره و سرو پایین کشیده، صورت و بالا میاره و….

حرکت لب هاش دوباره حرارت تنم و بالا برده و با یه مکش هر دو قلوه رو باهم به درون میکشه.

 

سر پایین اومدش و منی که غیرارادی روی پنجه پا بالا کشیدم .. اما انگار بازم کافی نیست که دست میندازه زیر پایین تنم و یهو بالا میکشم و مطمئنأ قدرت بدنی توی این حرکت و حفظ تعادل وزن دو نفر حرف اول و میزنه.

جیغ خفه ای میکشم که بین لب ها و دهانش خفه میشه و دستپاچه برای نیفتادن دست هام پیچیده میشن دور گردنش و ساق پاها خودکار دور تنش گره میخوره.

 

طوفانی جلو میره و قبل از اینکه همراهی و رضایت منو داشته باشه، همیشه نظر من براش در درجه چندم اهمیت بود و حالا دیگه چی جلودارش میشه!

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 104

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
4 ماه قبل

وای😍.ذوق مرگ شدم قاصدک جونم😀.سورپرایز شدم❤❤❤

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x