رمان از کفر من تا دین تو پارت 244

4.5
(92)

 

نیشخندی به روم میزنه..

_دوست ندارم با هرکس و ناکس دهن به دهن بشی نه فرامرز برام مهمه نه کس و کارش اما تو خودت و دست کم نگیر..

کف دستم و بالا آورده و میبوسه و تنم گُر میگیره..

میمرد بگه تو برام مهمی!.. چرا این مرد توی نشون دادن احساساتش انقدر پیچیده بود و راه سخت و میرفت.!

 

من محبت ندیده نیستم اونم از طرف مردا که حالا خالصانه یا تظاهری به پام میریختن اما نمیدونم چه سری که از بس این مرد توش خساست به خرج میده که منو با هر حرکت کوچیک تشنه و محتاج نگه میداره.

خودم و جمع و جورمیکنم تا در مورد حکمی که سروش ازش حرف زد بپرسم اما بی حوصله تر از اونم که اینجا سر صحبت و باز کنم و ترجیح میدم برسیم بعد.

نزدیک خونه که بعدا فهمیدم پنج دقیقه قبلش بود یک تماس میگیره و از چیزی مطمئن میشه و میدونم یه چیزی این وسط هست که معلوم نیست کی صداش در بیاد.

ماشین و مستقیم میبرن توی حیاط اما پشت سریمون جلوی در پارک میکنه.

 

کمک میکنه پیاده بشم و خودش با مرد که توی حیاط بود شروع به گفتگو میکنه.

نیم ساعتی توی سالن منتظرش میشم اما انگار خیال اومدن نداره. بهتر بود دوش میگرفتم ولی آرایش ملایمم و جلوی آینه پاک میکنم و هنوز خبری ازش نیست.

لباس و مرتب درآورده روی صندلی میزارم تا چروک نشه و یه دست راحتی میندازم روی تخت..

_چیزی نمیخواد بپوشی.

 

متحیر از حضورش و موقعیت بد خودم هینی میکشم که اهمیتی نمیده و کرواتش و از دور گردنش مثل یه چیز اضافه میکشه بیرون.

_اینجا چیکار میکنی؟!… برو بیرون.

_چند روزه درست و حسابی نخوابیدم.

 

پیراهن مجلسی رو چنگ میزنم جلوم میگیرم که پارچه مچاله شده رو از لای انگشت هام میکشه و بلاخره با وجود مقاومتم ولش کرده پای تخت میفته و جیغ جیغ کنان میگم..

_چرا همچین میکنی دیوونه… اتاقت اون وره برو بگیر بکپ دیگه..

احساس لختی زیادی دارم و برای اینکه با دونیمه که سرهم سی سانت هم نمیشه کسی ادعای پوشیدگی نکرده و هیچکی با اون چشم های سوزان به بی خیالی خودش نیست.

 

چشم هاش مثل تلسکوپ روی ست لباس زیری که پوشیدم میچرخه.. تن بزرگش سد راه و فرارمه..

 

بعدم با این وضع کجا تشریف ببرم!.. ملافه تخت و از روش میکشم و دور خودم میپیچم.

_زده به سرت!.. امشب دیوونگی تورو کم داشتیم.

با اینکه سعی می‌کردم از در قدرت و شجاعت وارد بشم اما طرف به هیچ جاش نبود من چی میخوام یا چه غلطی میکنم.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 92

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fary
13 روز قبل

ممنون از پارت گذاریتون

خواننده رمان
13 روز قبل

ممنون قاصدک جان

Batool
13 روز قبل

مرسی قاصدک جون یه لحظه گفتم کاش برم سایت ببینم پارتگذاری شده وقتی وارد شدم واقعا پارتگذاری شده بود چقدر ذوق زده شدم🤩🤩😍😍😍🥰

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x