رمان دروغ محض پارت 37 4.3 (10)

۱ دیدگاه
&& امیرعلی && _ متاسفانه امکان مرگشون زیاده.. با بهت لب وا کردم : + یعنی..یعنی دیر و زود می میره؟! … دکتر آروم به نشونه ی آره سری تکون…

رمان دروغ محض پارت 36 4 (9)

۳ دیدگاه
به خودم اومدم و از رو زمین پا شدم ، با بوسیدن دستش از پیشش گذشتم و وارد آشپزخونه شدم؛شروع کردم ب خورد کردن سبزیا ، میخواستم سوپ درست کنم…

رمان دروغ محض پارت 35 3.9 (10)

۱ دیدگاه
بعد از چند لحظه ، آروم سرمو کشیدم عقب و بهش زل زدم.. موهامو از توو صورتم کنار زد و آروم گفت : _ خوبی فرشته؟؟ اوهوم توو گلویی گفتم…

رمان دروغ محض پارت 34 4.1 (10)

۲ دیدگاه
… چند ماه بعد … رو به روی آیینه وایسادم ، شیمی درمانیمو شروع کردن تا هرچه زودتر بتونن پیوند مغز استخوان رو انجام بدن.. آهی کشیدم که چند تقه…

رمان دروغ محض پارت 33 4.3 (9)

۱ دیدگاه
امیرعلی پول تاکسی رو حساب کرد و سینا هم در عمارت رو باز کرد.. داخل عمارت شدم و شروع به آنالیز کردن حیاط بزرگش کردم؛نفس عمیقی کشیدم … بوی گل…

رمان دروغ محض پارت 31 4.5 (13)

۲ دیدگاه
آروم به سمت تختم حرکت کردم و روش ولو شدم.. ساعد دستمو گذاشتم رو چشام و بستمشون؛یه چند دیقه بیشتر نگذشته بود که چند تقه به در برخورد کرد ،…

رمان دروغ محض پارت 29 4 (18)

بدون دیدگاه
زبونمو آهسته توو دهنم چرخوندم و چیزی نگفتم ، بعد از یه خداحافظیِ مختصر ؛ گوشیو قطع کردم … . داشتم صبحونمو می خوردم که زنگ خونه ، ب صدا…

رمان دروغ محض پارت 26 4 (10)

بدون دیدگاه
ریز لبخندی زد و فشار ریزی به دستام ، وارد کرد : _ یه زمانی.. یه زن و مرد ایرانی؛تصمیم به ازدواج میگیرن!. این در حالی بوده که خونواده هاشون…