رمان مفت برپارت ۴۹ 4.3 (143)1 روز پیش۱ دیدگاه #p173 با شنیدن صدای دوش،چشم باز کرد… بدنش خشک شده بود…تکانی به خودش داد… کوروش نبود…مشغول دوش گرفتن بود… کمی وقت داشت…
رمان مفت برپارت ۴۸ 4.4 (154)3 روز پیش۵ دیدگاه #p169 گلویش زیر دستش در حال مچاله شدن بود و هر لحظه بیشتر تقلا میکرد برای نفس کشیدن که بالاخره بهادر در آستانه ی در ظاهر شد:…
رمان مفت برپارت ۴۷ 4.5 (169)6 روز پیش۲ دیدگاه #p166 نگاهی از آینه ی ماشین به خودش می اندازد… زیر چشمان گود رفته و تیره اش زیادی در چشم میزد… حالت تهوع دوباره…
رمان مفت برپارت ۴۶ 4.3 (178)1 هفته پیش۱ دیدگاه #p161 تیزی چاقویی که ضامنش کشیده میشود،جلوی چشمانش برق میزند: _داد و بیداد کنی…میکنمش تو ناکجا آبادت… با لذت نگاهی به چهره ی…
رمان مفت برپارت ۴۵ 4.4 (187)1 هفته پیش۱ دیدگاه #p157 پانیذ…. صدایش را شنیده بود که حالا با ربدوشامبر ساتن پوست پیازی میان چهارچوب در اتاق ایستاده بود… _اومدی؟! متعجب به…
رمان مفت برپارت ۴۴ 4.3 (161)2 هفته پیش۲ دیدگاه #p153 هنوز هم همانطور بی اعصاب رانندگی میکند… راهنما میزند و فرمان را می چرخاند… انگار که در نزدیکی های عمارت است که تشرگونه…
رمان مفت برپارت ۴۳ 4.3 (167)2 هفته پیش۲ دیدگاه #p149 ماهور به زور پاهایش را نزدیک هم میکند…چشمان کوروش بین پایش را با هوس نظاره میکند… ترسیده…درست بود که دیگر بکارتی در کار نبود… …
رمان مفت برپارت ۴۲ 4.4 (168)2 هفته پیش۱ دیدگاه #p145 از کنار صورتش،خیره نگاه میکند دخترک را… بغضش گلویش را تکان میدهد و چشمانش همچنان بسته است… چنگ به سینه هایش می اندازد… …
رمان مفت برپارت ۴۱ 4.3 (170)2 هفته پیش۴ دیدگاه #p141 توی ماشین سیگاری روشن میکند و نگاهش را به روبرو میدهد اما گاهی ناخواسته مردمکهایش سمت آینه میچرخد… دخترک را میبیند که جانش میرود اما…
رمان مفت برپارت ۴۰ 4.4 (177)3 هفته پیش۴ دیدگاه #پارتصدوسیوشش #p136 از ویلا بیرون میزند و تماس میگیرد با شمارهای که با نام دختر حشری سیوش کرده است. دخترک جواب نمیدهد و او با تک…
رمان مفت برپارت ۳۹ 4.3 (162)3 هفته پیش۲ دیدگاه #p132 اشکهایش را با کف دستش پاک میکند و بینیاش را بالا میکشد، فقط شانزده سال سن دارد و اما بزرگ شده! – آقا جون من خیلی…
رمان مفت برپارت ۳۸ 4.4 (203)3 هفته پیش۳ دیدگاه #پارتصدوبیستونه #p129 نگین که میرود همانجا کنار تخت، روی زمین مینشیند و قلبش تیر میکشد. صدای کوروش توی سرش میپیچد و میتوانست به آن عقاب درنده اعتماد…
رمان مفت برپارت ۳۷ 4.3 (157)3 هفته پیش۴ دیدگاه #پارتصدوبیستوشش #p126 گرمی خون را روی گردنش حس میکند و اما قبل از اینکه شیشه را روی زخم بکشد و رگش بریده شود، مچ دستش توسط دستان…
رمان مفت برپارت ۳۶ 4.3 (191)3 هفته پیش۴ دیدگاه #پارت صدوبیست و چهار #p124 ماهان با رگ های پیشانی منقبض شده عقب می کشد و بی توجه به لحن لرزان خواهرکش پچ می زند –…
رمان مفت برپارت ۳۵ 4.5 (165)4 هفته پیش۲ دیدگاه #پارت صدوبیست و دو #p122 – آماده شو عمو می خواد ببرتت دکتر… دستمال خونی را از روی پیشانی اش کنار می کشد و نگاه…