رمان پروانه ام پارت171

۱ دیدگاه
    پلک های پروانه با ناامیدی روی هم افتاد . اینهمه سال زندگی زیر سایه ی ترس … مغز احد رو از کار انداخته بود انگار ! – تو…

رمان پروانه ام پارت 170

بدون دیدگاه
    پروانه با قدم هایی سبک از در بیمارستان بیرون رفت و روی بالاترین پله ایستاد . هوای لطیف فروردین ماهی صورتش رو نوازش می کرد . نفس عمیقی…

رمان پروانه ام پارت 167

۱ دیدگاه
    سکوت اطلس در پس شنیدن این اسم، طولانی شد . اونقدر طولانی که قلب خورشید رو بیش از پیش شرحه شرحه کرد ! باز با جرعه ای از…

رمان پروانه ام پارت 165

بدون دیدگاه
    قند در دل پروانه آب شد و گرما زیر پوستش تنوره کشید . نگاه تند و پر استرسی به اطراف انداخت تا مطمئن بشه کسی صدای “عزیزم” گفتن…

رمان پروانه ام پارت 164

۱ دیدگاه
  تن پروانه از هیجان می لرزید . آوش نرمه ی لطیفِ گوشش رو آهسته بوسید :   – می خوام وقتی پیر شدیم… خاطره های زیادی برای تعریف کردن…

رمان پروانه ام پارت 163

بدون دیدگاه
      آوش به سختی خودش رو مجبور کرد دست هاشو دو طرف پهلوی مادرش بگذاره … چیزی شبیه یک آغوش رسمی ! – نمی دونی چقدر دلتنگت بودم…

رمان پروانه ام پارت 162

بدون دیدگاه
      پروانه خواست دستش رو رها کنه، اما آوش کاملاً مقابلش ایستاد و حتی دست دیگه اش رو هم گرفت . قلب پروانه درون سینه اش تند و…

رمان پروانه ام پارت 160

۲ دیدگاه
    آوش راضی از اینکه به مقصودش رسیده … برگشت و دوباره با ژستی راحت درون صندلی فرو رفت . گفت : – حالا می فهمم ! هر چی…

رمان پروانه ام پارت 159

  پروانه عمیقاً منقلب شد . یک زمانی خودش هم در چنین جایگاهی بود … کوچک ترین خطایی باعث می شد تا حد مرگ اضطراب بگیره ! … هر چیزی…