رمان پروانه ام پارت ۸۵ 4.4 (104)3 ماه پیشبدون دیدگاه آوش لبخند ضعیفی زد و به دیگران معرفی شد . در بین جمعیت هاله رو دید که پیراهنِ سبزی به تن داشت و روی کاناپه ی ایتالیایی نشسته…
رمان پروانه ام پارت ۸۴ 4.1 (96)3 ماه پیشبدون دیدگاه – خانوم تو رو به امام حسین … تو رو جانِ عزیزتون اگه دست روی این دختر بلند کنید ! صدای اطلس بود … و بعد با…
رمان پروانه ام پارت 83 4.3 (104)3 ماه پیشبدون دیدگاه هوا به شدت سرد و مرطوب بود و آسمون خاکستری … و تجربه نشون می داد قرار به همین زودی ها بارونِ سختی باریدن بگیره . پروانه…
رمان پروانه ام پارت 82 4.2 (98)3 ماه پیش۳ دیدگاه هنوز حرفش تموم نشده بود … سلمان با قدمی که به پیش گذاشت ، جلب توجه کرد . پروانه نگاه کرد به اون … و سلمان از…
رمان پروانه ام پارت81 3.9 (86)4 ماه پیش۱ دیدگاه چشم های آوش برقی زد : – سوال خوبی پرسیدی ، مامان ! دلیل سفر من کاملاً محرمانه است و تا الان به هیچ کسی نگفتم .…
رمان پروانه ام پارت ۸۰ 4.2 (104)4 ماه پیش۲ دیدگاه – نمیخوای بپرسی در مورد چی با هم حرف زدیم ؟! – اصلاً برام مهم نیست ، مامان ! اگه فکر کردی من با اون شارلاتانِ بی…
رمان پروانه ام پارت ۷۹ 4.1 (88)4 ماه پیشبدون دیدگاه احساسی راه تنفسش رو مسدود کرده بود … . – اینجا چرا بهم ریخته ؟! آوش مدتی فقط نگاهش کرد … نگاهش مثل یک تکه یخ پوست…
رمان پروانه ام پارت ۷۸ 4 (95)4 ماه پیش۱ دیدگاه پروانه بزاق دهانش رو قورت داد و لب هاشو روی هم فشرد … امیدوار بود بتونه بغضش رو پنهان کنه ! اصلاً سر در نمی آورد !…
رمان پروانه ام پارت ۷۷ 4.3 (98)4 ماه پیش۲ دیدگاه *** بیرون صدای حرف بود … صدای مشاجره . باز معلوم نبود خورشید خانم کدوم بدبختی رو گیر آورده بود تا سرش داد بزنه و دق و دلیشو…
رمان پروانه ام پارت ۷۶ 4.2 (102)4 ماه پیش۱ دیدگاه آوش اندکی چرخید به عقب … هلن ! پلک هاشو بی حوصله روی هم فشرد و سرش رو تکون داد … حوصله ی این زن رو ابداً نداشت…
رمان پروانه ام پارت ۷۵ 4.1 (99)4 ماه پیش۸ دیدگاه *** هیچ راهی برای اون باقی نمونده بود … هیچ راهی ، به جز اینکه با عواقب کارش روبرو بشه ! این رو از لحظه ی اولی…
رمان پروانه ام پارت ۷۴ 4.2 (119)4 ماه پیش۱۰ دیدگاه رستم چراغ زد … کارش داشت ؟! آوش سرعتش رو کم کرد و بعد کنار جاده متوقف شد . نگاه اخم آلود و عصبیش به رستم…
رمان پروانه ام پارت ۷۳ 4.1 (97)4 ماه پیشبدون دیدگاه زن رفت و پروانه باز نگاه کرد به سلمان . تند نفس کشید و فکر کرد … باید زودتر بره ! تا وقتی هنوز سلمان احتمال بده…
رمان پروانه ام پارت ۷۲ 4.2 (134)4 ماه پیشبدون دیدگاه اطلس نگاه کرد توی چشم های آوش … و با مکث کوتاهی پاسخ داد : – بله ، چشم ! بعد قامت صاف کرد و…
رمان پروانه ام پارت 71 4.2 (15)4 ماه پیشبدون دیدگاه وقتی از خواب بیدار شد ، تمام تنش خیسِ عرق بود ! نگاه کرد به آتیشِ توی شومینه که گر گر می کرد … قطره اشکی که…