رمان پروانه ام پارت ۷۶

4.2
(102)

 

آوش اندکی چرخید به عقب … هلن !

 

پلک هاشو بی حوصله روی هم فشرد و سرش رو تکون داد … حوصله ی این زن رو ابداً نداشت !

 

هلن جلوتر رفت و کنار آوش ایستاد … .

 

– اینجا چیکار می کرد ؟ … وقتی وارد رستوران شد ، می لرزید ! … احساس می کردم ترسیده !

 

آوش نیشخندی کینه توزانه زد :

 

– باید هم بترسه !

 

هلن لبهای ماتیک خورده اش رو روی هم فشرد و نگاه عمیقی به آوش انداخت .

 

– به نظر خسته و عصبی می رسید …

 

آوش خواست چیزی بگه :

 

– من کاملاً خوبم ! شما تشریف ببرید …

 

ولی گرمای دست هلن روی دستش … ساکتش کرد ! … هلن گفت :

 

– با من بیاید به سوئیت من ! … کمی حرف می زنیم … نوشیدنی می خوریم ! … مطمئنم آروم می شید !

 

آوش می خواست پیشنهادش رو رد کنه … ولی واقعاً احساس خستگی و خشم داشت اونو از پا می انداخت ! رفتن به سوئیت هلن … نوشیدن چند پیک الکل … حرف زدن … شاید آروم تر می شد !

 

دستش رو از دست هلن بیرون کشید و آخرین کام رو از سیگارش گرفت :

 

– بریم !

 

چشم های هلن برقی زد … .

 

آوش ته سیگار رو روی پیاده رو انداخت و کف کفشش رو روی آتیشِ نارنجی رنگِ درخشنده گذاشت … .

 

همراه هلن وارد مهمونسرا شد … .

 

***

 

 

زنیکه ی نقطه چین… 😒😒😒

 

فضای سوئیت هلن دلپذیر بود … گرم و راحت … و خبری از همهمه ی سرسام آورِ سالن پایین نبود .

 

روتختی روی تختخوابِ بزرگ کمی نامرتب … و چند قلم لوازم ارایشی روی میز رها شده بود .

 

آوش بالای ابروی راستش رو آهسته لمس کرد :

 

– شاید درست نبود که ناخونده مهمانتون شدم !

 

هلن لوازم آرایشی رو از روی میز برداشت و به آوش لبخند زد :

 

– بر عکس ! خیلی خوشحال هستم از حضورتون ! … از خودتون پذیرایی کنید !

 

و راه افتاد به سمت سرویس حمام .

 

آوش هم رفت به طرف میز بار کوچک کنار اتاق . نگاهی به شیشه ی نوشیدنی ها … برندی رو انتخاب کرد و توی لیوان ریخت .

 

صدای هلن رو از داخل حمام شنید :

 

– نگفتید … بیوه ی برادرتون تنها توی شهر چیکار می کرد ؟

 

آوش نفس عمیقی کشید .

 

– چیز مهمی نیست … بگذریم ! … حالا که اینجاییم بهتره در مورد کار حرف بزنیم !

 

– کار ؟ … می تونید به کار فکر کنید با این ذهن آشفته ؟!

 

صدای باز شدن در حمام اومد . آوش اوهومی گفت و جرعه ای نوشید .

 

– در واقع مذاکراتی صورت گرفته … با یک قاچاقچی اسلحه ، به اسم فتوره چی ! … اون برای اینکه بارش به سلامت از جاده عبور کنه به من نیاز داره ، و قبول کرده چهل درصد سود خالصش رو به ازای بیمه ی بارش به من پرداخت کنه ! … به نظرم این مبلغ می تونه خیلی از مشکلات مالی خانواده رو حل کنه !

 

– می تونه ارباب زاده ! حتماً می تونه !

 

صدای هلن درست بیخ گوشش …

 

آوش ناگهان چرخید به عقب و بعد … نفس زیر جناق سینه اش گیر کرد !

 

 

 

هلن کاملاً نزدیکش ایستاده بود … با لباس خوابِ نازکی که تمام خطوط بدنش رو به نمایش می گذاشت … و پستان های درشت و عطر خورده اش … .

 

قفسه ی سینه ی آوش تیر کشید ! هلن لبخند زد … سست ، سکر آور ! …

 

– ارباب زاده ! … ارباب زاده ی خوش قیافه ! …

 

آوش نفس عمیقی کشید … و باز نفس دیگه ای ! … و یک لحظه ی کوتاه پلک هاشو روی هم گذاشت .

 

– به نظرم … لباست مناسب فصل نیست ! ممکنه سرما بخوری !

 

هلن باز لبخند زد … همون لبخند خمار و پر شهوت که تمام عصبهای زیر پوست آوش رو بیدار می کرد … !

 

– کاملاً لباسم مناسبه … ارباب زاده ! من داغم … داغِ داغ !

 

روی انگشتای پاهاش بلند شد و دستاش به نرمی نشست روی گره کراوات آوش … انگشتان باریک و کار بلدش … .

 

– از وقتی برگشتی ایران ، با هیچ زنی نخوابیدی ؟! …

 

انگشتانش گره کراوات رو به بازی گرفت … .

 

– می دونی شاید برای همین خشمگینی … اگه کمرت رو خالی کنی …

 

دست های آوش نشست روی مچ های هلن … انگشتان هلن بی حرکت باقی موند … نگاه اغواگرش رو دوخت به چشمهای آوش .

 

– امشب وقتشه طعم زنهای ایرانی رو هم تست کنی ارباب زاده !

 

 

 

آوش فشاری به مچ های ظریف هلن وارد کرد و با ملایمت اونو به عقب هل داد .

 

– برای خالی کردن کمرم می تونم برم فاحشه خونه ! … ترجیح میدم رابطه مون کاری و رسمی باقی بمونه !

 

بدنش تحریک شده بود ، ولی ذهنش هنوز هم هوشیار و منطقی کار می کرد . هلن گفت :

 

– ولی تو که با فاحشه ها نمیخوابی ! … تو زنهای شریکی دوست نداری !

 

– از کجا میدونی دوست ندارم ؟

 

سفیدی دندان های هلن از پس لبهای سرخش … وسوسه انگیز بود .

 

– اگه قرار بود سراغشون بری … تا حالا رفته بودی ! ولی نرفتی ! … تو دنبال زنی هستی که فقط مال خودت باشه ! … من مال تو میشم ، ارباب زاده !

 

باز جلو رفت و انگشتانش رو روی پارچه ی لباسِ آوش کشید :

 

– تا هر وقتی که خودت منو بخوای !

 

دست آوش رو گرفت ، انگشتانش رو لمس کرد … اینبار آوش خودش رو عقب نکشید … .

 

این برای هلن یک مدل تایید ضمنی بود !

 

نگاه ارزیابانه و عجیب آوش روی بدنش … اونو به نفس نفس انداخت .

نگاهش که انگار داشت می سنجید … این زن ارزش همخوابی داره یا نه !

 

 

 

 

 

بعد هلن دست آوش رو بالا آورد و روی تخت سینه اش گذاشت … درست روی خط پستانهای درشتش .

 

– حتی با نگاه کردنت میتونی کارم رو بسازی ! … منو لمس کن ارباب زاده ! … التماس کردن رو توی سکس دوست داری ؟ … میخوای جلوی پاهات زانو بزنم ؟ …

 

نفس های عمیق و پر هوسش … .

 

آوش دستش رو آهسته پایین آورد و نوک انگشتانش رو روی پوست اون زن کشید .

 

– من برای زنهایی که باهاشون میخوابم احترام قائلم … ولی باید بدونی که بعدش هیچ چیزی نیست !

 

هلن حریص تر از قبل چشم هاش خمار شد .

 

– هیچی نمیخوام ! فقط میخوام مال تو باشم !

 

باز خودش رو به آوش نزدیک کرد و تشنه و پر هوس … به دنبال بوسیدنش … .

 

آوش موهای بلوندش رو به چنگ گرفت و سرش رو عقب نگه داشت :

 

– خارج از این اتاق هیچ کسی از رابطه مون نباید بفهمه … و اگه حامله شدی …

 

– نمیشم ! قسم میخورم ! منو ببوس آوش … هر کاری دوست داری با بدن من بکن !

 

آوش باز هم مکثی کرد … ولی باز اونو نبوسید . چند قدمی به جلو رفت و هلن رو هدایت کرد به طرف تختخواب … و بعد بدن سست و برانگیخته ی زن روی به نرمی هل داد روی خوشخوابه … .

 

دست هاش رفت به سمت ران های هلن … چشم های هلن از لذت بسته شد … .

 

***

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 102

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان باوان 3.3 (3)

بدون دیدگاه
    🌸 خلاصه :   همتا دختری که بر اثر تصادف، بدلیل گذشته‌ای که داشته مغزش تصمیم به فراموشی انتخابی می‌گیره. حالا اون دختر حس می‌کنه هیچ‌کدوم از چیزایی…

دانلود رمان غثیان 4.1 (7)

بدون دیدگاه
  خلاصه: مدت‌ها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژه‌ای گشتم تا حالم را توصیف کنم… هیچ کلمه‌ای نتوانست چون غَثَیان حال آشوبم را به…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
delvin.s1384@gmail.com
4 ماه قبل

قلم زیبا

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x