رمان لاوندر پارت ۷۴ 4.7 (51)

۱۳ دیدگاه
  آرمین وصیت نامه رو برداشت و مشغول خوندن شد   چشمام به درز در چسبیده بود تا ببینم چی میشه   تمام حالتاش رو از نظر گذروندم   صورتش…

رمان لاوندر پارت ۷۰ 4.6 (36)

۱ دیدگاه
      شوک زده مقنعه‌ام رو جلوتر کشیدم   تا اون روز فکر می‌کردم عمران فقط رقیب کاری آرمینه!   اون روز چشم من باز شد و فکرای دیگه…

رمان لاوندر پارت ۶۶ 4.6 (36)

بدون دیدگاه
    لباس هایی که توی مهمونی پوشیده بودم رو توی چمدون زیرلباسام قایم کردم تا نبینه   لامپ اتاق رو خاموش کردم و سریع خودم رو زیر پتو چپوندم…