رمان لاندور پارت ۱۴ 4.4 (20)1 سال پیش۳ دیدگاه مامان که بالأخره حرف باب میلش از من شنیده بود از خدا خواسته نزدیک اومد _ پس من آماده میشم تو هم زود به خودت برس و اون…
رمان لاندور پارت ۱۳ 4.6 (17)1 سال پیشبدون دیدگاه _ میدونستم میترا ما رو یادش نمیره مامان مغرورانه ادامه داد _ مگه میشه یادش بره. ناسلامتی چندین ساله توی این محل اومدن و ما همیشه…
رمان لاندور پارت۱۲ 4.2 (23)1 سال پیشبدون دیدگاه _ دکتری که نرفتی نبوده ، انواع هیپنوتیزم و روانپزشک و روانشناس بردیمت با نگرانی ادامه داد _ اما تعجبم از اینه که چرا بی تاثیره…
رمان لاندور پارت ۱۱ 4.2 (20)1 سال پیشبدون دیدگاه مامان از اتاق بیرون رفت شالم رو روی موهام انداختم و جلوی آینه ی قدی به خودم خیره شدم زیرچشمام سیاه و گود شده بود…
رمان لاندور پارت ۱۰ 4.5 (15)1 سال پیشبدون دیدگاه بابا با گامی بلند خودش رو بهم رسوند با دیدن حال خراب من نگران و مشکوک تر شده بود _ چی شده مدیا؟! حرف بزن …
رمان کینه کش پارت ۱۰ 4 (9)1 سال پیشبدون دیدگاه مهرو در حیاط را بست و به آن تکیه زد. انگار هنوز هم زیر آسمان این شهر انسان هایی پیدا می شدند که خوب باشند و بدون هیچ انتظاری…
رمان لاندور پارت ۹ 4.2 (21)1 سال پیشبدون دیدگاه چشمای قرمز و نگاه درنده اش رو توی صورتم چرخوند قلبم داشت سینه ام رو سوراخ میکرد تا بیرون بیاد _ تا پارسال دخترا توی کوچه دورت…
رمان لاندور پارت ۸ 4.6 (16)1 سال پیشبدون دیدگاه گوشیش رو درآورد و نفهمیدم به کی زنگ زد _ الو مهیار… _ چی شده این وقت صبح زنگ زدی آرمین؟ صدای خواب آلود مهیار وحشتم…
رمان لاندور پارت ۷ 4.7 (17)1 سال پیشبدون دیدگاه حتی اگه اون فیلم رو پخش کرده بود تا این حد به سکته نزدیک نبودم که الان با چسبیدن تنم به تنش بودم _ بخدا جیغ…
رمان لاندور پارت ۶ 4 (28)1 سال پیشبدون دیدگاه دوباره شروع به تقلا کردم ایندفعه پاهام رو بین پاهاش قفل کرد و با دستش گردنم رو چسبید حس میکردم هوا بهم نمیرسه داشتم خفه میشدم…
رمان لاندور پارت ۵ 4.4 (17)1 سال پیشبدون دیدگاه بالای پشت بام که رسیدم نفسی تازه کردم چراغ قوه رو از جیبم درآوردم و آروم انداختم تا جلومو ببینم دوتا پشت بام رو که…
رمان لاندور پارت ۴ 4.4 (21)1 سال پیشبدون دیدگاه مهیار همیشه خاطر اینکه فراموش نکنه رمز لپ تاپش آسون بود و چیز سخت نمیذاشت و با چندتا حدس ساده زود تونستم باز کنم با دستای…
رمان لاندور پارت ۳ 4.3 (23)1 سال پیشبدون دیدگاه در اتاق رو بستم و بهش تکیه دادم از شدت ترس چندین بار رفتم دستشویی و برگشتم نگاه های آرمین رو توی ذهنم حلاجی کردم. علاوه…
رمان لاندور پارت ۲ 4.3 (19)1 سال پیشبدون دیدگاه *** ” مدیا ” قدم رو توی اتاقم راه میرفتم. دنبال راه حل بودم برای جمع کردن گندی که صبح زده بودم خودخوریام زیاد شده بود…
رمان لاندور پارت ۱ 3.9 (34)1 سال پیشبدون دیدگاه آرمین راسخ؟! توی حیاط ما چی میخواست؟ با دیدنم ابرویی بالا انداخت _ اون سروصدا هات برای جلب توجه من بود تا بیام پشت در حمامت…