رمان لاوندر پارت ۲۹ 4.3 (17)1 سال پیشبدون دیدگاه پرینت اطلاعات شرکت آرمین تو دستم بود پشت در اتاق عمران ایستادم و دوتا ضربه به در زدم _ بفرمایید بدون معطلی داخل رفتم سعی کردم…
رمان لاوندر پارت ۲۸ 3.9 (23)1 سال پیشبدون دیدگاه جراتمو حفظ کردم و حق به جانب ادامه دادم _ پدرم کی وقت کرد این حرفا رو بهت بزنه که من خبر ندارم؟ سرشو به…
رمان لاوندر پارت ۲۷ 4.2 (23)1 سال پیشبدون دیدگاه عمران به طرفم اومد و دستشو دراز کرد _ رسیدن بخیر آرمین خان قد بلند با اون کت و شلوار طوسی رنگ قیافه ی اتو…
رمان لاوندر پارت ۲۶ 4.6 (22)1 سال پیشبدون دیدگاه پشتم به صندلی ماشین چسبید از فکر به حرفش مو به تنم سیخ شد _ شرم آوره! میدونی منظور حرفت چیه؟ همونجور که نگاهش به جاده…
رمان لاوندر پارت ۲۵ 4.2 (20)1 سال پیشبدون دیدگاه _ چی شد مدیا؟ صبحونه میخوردی پرید تو گلوت؟ چندتا سرفه ی دیگه کردم و جواب دادم _ نه مامان میگم داره دیرمون میشه بذار بعد…
رمان لاندور پارت ۲۴ 4.1 (22)1 سال پیش۱ دیدگاه فهمیده بودم با با لجبازی باهاش وحشی تر میشه باید از در سازگاری وارد میشدم اشاره ای به نون و پنیر کردم _ بشین حالا…
رمان لاندور پارت ۲۳ 4.4 (21)1 سال پیشبدون دیدگاه درست مثل کسی که بهش شوک وارد کردن، کمرم از تخت بلند شد و صاف نشستم حتی نمیتونستم نگاهم رو ازش بگیرم به دیوار تکیه داده بود…
رمان لاندور پارت ۲۲ 4.3 (23)1 سال پیشبدون دیدگاه *** ” آرمین ” _ آرمین خان این پرونده ها رو ببریم بایگانی؟ _ نه همشونو بذار همینجا _ کار های ساختمون تموم شده…
رمان لاندور پارت ۲۱ 4.1 (18)1 سال پیشبدون دیدگاه *** ” مدیا ” _ صبر کن دختر! با این عجله ای که تو داری الان میفتم همینجا _ غر نزن غزاله فقط بجنب که…
رمان لاندور پارت ۲۰ 4.4 (18)1 سال پیشبدون دیدگاه بابا با خیالی آسوده دستم رو فشرد _ من دیگه میرم امیدوارم موفق باشی دخترم گیج و منگ خداحافظی کردم اشاره ای به…
رمان لاندور پارت ۱۹ 4.5 (17)1 سال پیش۱ دیدگاه _ وصیت نامه دست وکیله ولی اسناد پیش خودم بود آوردم برات نیم نگاهی به حاج خانوم انداختم _ میخوام تنها باشم حس کردم استرس…
رمان لاندور پارت 18 4 (13)1 سال پیشبدون دیدگاه سریع جواب دادم _ مطمئن باشین … دستم رو روی شونه ی غزاله گذاشتم و ادامه دادم _ اما من تنها نیستم و بدون دوستم نمیتونم…
رمان لاندور پارت ۱۷ 4.4 (23)1 سال پیشبدون دیدگاه از شانس خوب، دیگه آرمین از خونه بیرون نیومد و مامانش همهی کارها رو ردیف میکرد این برای من خوب بود چون نمیدیدمش! کم کم…
رمان لاندور پارت ۱۶ 4.7 (24)1 سال پیشبدون دیدگاه داشتم مستقیم میرفتم توی همون اتاقی که پنج سال شکنجه گاهم توی خواب بود اما چاره ای نداشتم چون تنها قسمتی از اون خونه که در…
رمان لاندور پارت ۱۵ 4.1 (19)1 سال پیشبدون دیدگاه نگاهشون رنگ تعجب گرفت انگار واقعا من رو نشناخته بودن شایدم دقیق توجه نکرده بودن سارا موهای توی صورتم رو کنار زد _ بچه…