رمان 52 هرتز پارت 16 4.6 (11)

۲ دیدگاه
کلونیا با هیجان شروع به حرف زدن کرد و اروم اروم به سمتم اومد ــ باورم نمیشه که تو بازم این جمله رو بهم گفتی تو بازم بهم گفتی جذاب…

رمان 52 هرتز پارت 15 4.9 (8)

بدون دیدگاه
(از پارت بعد طریقه نوشتار رو عوض میکنم .) “کلونیا” صفحه صد و پنجاه و دوم کتاب را ورق میزنم با صدای باز شدن در نگاهم را از کتاب میگیرم…

رمان 52 هرتز پارت 14 4.7 (6)

۸ دیدگاه
با دیدن دختری که داخل حیاط ، روی تاب نشسته به طرفش پا تند میکنم +برلیان تویی؟ سرش را بلند میکند و نیم نگاهی حواله ام میکند بینی اش را…

رمان 52 هرتز پارت 13 4.9 (7)

۹ دیدگاه
همه ساختمان خالی از جمعیت است ، انگار مهمانی تمام شده … با صدای داد چند نفر از طبقه بالا فورا خودمان را به اتاق 7 میرسانیم جاستین و آدرین…

رمان 52 هرتز پارت 12 4.6 (7)

۵ دیدگاه
روی یکی از مبل ها مینشینم و منتظر ورود سامانتا میشوم که پس از دو دقیقه در باز میشود و سامانتا همراه آدا وارد سالن میشوند به طرفشان میروم و…

رمان 52 هرتز پارت 11 4.6 (7)

۳ دیدگاه
(کلونیا) +دانشگاه شروع شده دیگه باید بریم ــ یعنی چی باید بریم؟من تازه خواهرمو پیدا کردم! با نگاهم جوابش را میگیرد و باشه ای میگوید *** ناچار روی صندلی رو…

رمان 52 هرتز پارت 10 4.4 (9)

۴ دیدگاه
(آدا) +من .. من متاسفتم اما .. مادرم خیلی برات ایمیل میفرستاد ، نامه میفرستاد حتی چند سال پیش اومد جلوی در عمارت خالت ولی در رو واسش باز نکردن…

رمان 52 هرتز پارت 9 5 (9)

۳ دیدگاه
+آدرین .. به رفیقاش بگو بهش خبر بدن نیاز نیست شرطو تسویه کنه فعلا باید اعتمادشو جلب کنم با ناراحتی سری تکان میدهد و باشه ای میگوید 1 ساعت بعد…

رمان 52 هرتز پارت 8 4.9 (9)

۲ دیدگاه
+میشه برم؟ دستانش شل میشوند و کنار میرود ساعدش را روی چشمانش میگذارد و با لحنی که سردی اش تمام روح و جسمت را میسوزاند میگوید: _دیگه نیا اینجا به…

رمان ۵۲ هرتز پارت ۷ 4.3 (7)

۷ دیدگاه
چند روز بعد … (آدا) برای چندمین بار در خانه را میکوبم و دستم را روی زنگ ثابت نگهمیدارم با باز شدن در خودم را داخل خانه نقلی اش می…

رمان ۵۲ هرتز پارت ۶ 5.2 (10)

۶ دیدگاه
چیزی از صحبت هایش نمیفهمم و فقط خیره به چهره بهت زده اش میشوم بلکه سنگینی نگاهم را حس کند و سر برگرداند که همینطور هم میشود گوشی را پس…

رمان ۵۲ هرتز پارت ۵ 4.3 (10)

بدون دیدگاه
(کلونیا) کلاه کاسکت را روی سرم می‌گذارم و برای بار آخر به سامانتا هشدار میدهم: +امشب هوا بارونیه نمیخوام اتفاقی واست بیوفته ، میدونی که … آرژان خیلی کله خره…

رمان 52 هرتز پارت 4 4.3 (9)

۴۹ دیدگاه
جیغ بنفشی میکشم و به سمت اتاقم میدوم پتو را کنار میزنم و با دیدن جنازه موشی که خونش رویش بالشتم ریخته به دیوار پشت سرم تکیه میدهم ، ارام…

رمان 52 هرتز پارت 3 4.7 (11)

بدون دیدگاه
(آدا) چمدانش را به سمتم هول میدهد و با لبخند خبیثی نگاهم میکند بی توجه به او جا خالی میدهم و چمدان چرخ دارش دور میشود آرام میخندم و راه…

رمان 52 هرتز پارت 2 4.7 (15)

۳ دیدگاه
ــ اگه میخوای فرار کنی همین الان وختشه هیچی با خودت نیار جز مدارکت هنوز خمار خوابم ، گوشی ام را بر میدارم و به ساعت نگاهی می اندازم که…