رمان آهو و نیما پارت ۹۱ 4.2 (58)1 روز پیش۳ دیدگاه مهری جان طاقت نیاورد و از جا بلند شد. – واقعا که! و رو به آقا جهان گفت: بریم! نیما دستش را در هوا تکان داد. – در…
رمان آهو و نیما پارت ۹۰ 4.4 (95)5 روز پیش۱ دیدگاه پشت پدر و مادرم به پدر و مادر نیما گرم بود و من و نیما تنهای تنها بودیم! دقیقا ده روز بعد از آمدنم به خانه ی پدری ام،…
رمان آهو و نیما پارت ۸۹ 4.4 (86)1 هفته پیش۲ دیدگاه ( فقط مانده بود نیما بهم شک کند! با حرف بعدی اش فهمیدم که بخاطر چه چیزی اینگونه دچار شک و تردید شده است. – تکلیف اون مرتیکه…
رمان آهو و نیما پارت ۸۸ 4.5 (71)1 هفته پیش۳ دیدگاهزندگی من چه ربطی به شماها داره آخه؟! خب بگید من هم بفهمم دیگه! آقا جهان پوفی کشید. و نیما درحالیکه با غیظ به پدر و مادرش نگاه می کرد،…
رمان آهو ونیما پارت89 4.4 (90)2 هفته پیش۱ دیدگاهمهری جان در ابتدا تصور کرده بود که من قبلا ازدواج کرده ام… اما حامد آنقدر گفته بود و گفته بود که بالاخره مهری جان همه چیز را فهمیده بود……
رمان آهو ونیما پارت۸۸ 4.3 (58)4 هفته پیش۳ دیدگاه#part353 تقریبا در زمانی که به کل ماجرای مربوط به حامد و آن شب را فراموش کرده بودم، حرف های جدیدی به گوشم رسید… حرف هایی که وجود لعنتی کمرنگ…
رمان آهو و نیما پارت ۸۷ 4.3 (59)4 هفته پیش۴ دیدگاهاخم های نیما درهم و دستش هم دور فرمان فشرده شد. – یعنی چی؟ احساس می کردم هر لحظه ممکن است قلبم از داخل دهانم بیرون بیاید! – ولی دکتر…
رمان آهو ونیما پارت ۸۹ 4.3 (66)4 ماه پیش۴ دیدگاه نیما با حواسپرتی پرسید: چی اینجاست؟! با سرم به آرامی به سمتی که حامد ایستاده بود اشاره کردم. نیما با دیدن حامد پلک هایش را محکم بست. – این…
رمان آهو ونیما پارت ۸۸ 4.4 (94)4 ماه پیش۳ دیدگاه – وای آهو! بس کن! انقدر “چیکار کنم چیکار کنم” نگو! صدای نیما زیاد هم بلند نبود، اما باعث شد صورتم در یک لحظه خیس از اشک شود. –…
رمان آهو ونیما پارت ۸۷ 4.4 (111)4 ماه پیش۸ دیدگاه اخم های نیما درهم و دستش هم دور فرمان فشرده شد. – یعنی چی؟ احساس می کردم هر لحظه ممکن است قلبم از داخل دهانم بیرون بیاید!…
رمان آهو ونیما پارت ۸۶ 4.4 (76)4 ماه پیش۴ دیدگاه نیما از جا بلند شد. بی هدف در خانه قدم میزد. صورتش سرخ شده بود. هر دو خوب می دانستیم که یادآوری آن شب چقدر زجرآور است. کاش زمین…
رمان آهو ونیما پارت ۸۵ 4.6 (79)4 ماه پیش۱ دیدگاه من که آن همه مدت سکوت و خودخوری کرده بودم… می مردم اگر به روانشناس حرفی نمی زدم؟! آیا ماجرای روانشناس قبلی برایم درس عبرت نشده بود؟! این…
رمان آهو ونیما پارت ۸۴ 4.5 (74)5 ماه پیش۱ دیدگاه نیما به سمت حامد حمله ور شد… آنقدر با سرعت به سمتش رفت که حلقه ی دستان من دور بازویش بدون خواست خودم باز شد و اگر ماشین پشت…
رمان آهو ونیما پارت ۸۳ 4.4 (60)5 ماه پیش۱ دیدگاه – آوا اینجا بستری شده و ما داریم میریم خونه؟! هیچ معلوم هست تو داری چیکار می کنی نیما؟! اصلا دلت میاد این کار رو بکنی؟! نیما بدون…
رمان آهو ونیما پارت ۸۲ 4.6 (49)5 ماه پیش۱ دیدگاه من چطور باید از نیما دل می کندم؟! یعنی راه دیگری وجود نداشت که حامد دست بردارد؟! قضیه ی آوا را باید چکار می کردم؟! چگونه باید می…