رمان هیژا پارت 20 4.7 (43)

۱۱ دیدگاه
        سری به تأیید تکون داد و صداش رو پایین آورد، اتاق شهرام دقیقاً روبه روی استیشن بود.   – آره من فقط می‌دونم پدرش با کلی…

رمان هیژا پارت 19 4.9 (30)

بدون دیدگاه
        اینقدر پنهونی خودم رو وارد و خارج این اتاق می‌کردم که تقریباً تمام راهکارهاش رو یادگرفته بودم و تا به امروز گیر نیوفتادم.   اما اینبار…

رمان هیژا پارت 17 4.5 (23)

بدون دیدگاه
      بخار یخ زده‌ی ریه‌م رو تو دست‌هام فوت کردم. اینجوری نمی‌شد، تنم داشت از سرمازدگی کرخت می‌شد و خوابیدن بدترین اتفاق این شب نحس بود.   از…

رمان هیژا پارت 16 4.8 (24)

بدون دیدگاه
        انگار خیلی عصبی بود که صداش رو واسه یه بیمار ناتوان مثل این مرد بالا برده بود.   از سر و صدا‌ها می‌تونستم بفهمم داره چیکار…

رمان هیژا پارت 14 4.6 (18)

بدون دیدگاه
      لبخند زدم و یه قدم جلو رفتم. حین گرفتن بازوش از روی همون لباس فرم آسایشگاه سمت تخت هدایتش کردم و با نیم نگاهی به افشین که…

رمان هیژا پارت 12 4.7 (21)

بدون دیدگاه
        ***     – ماهلین درد گرفته تعریف می‌کنی یا جور دیگه اعتراف بگیرم؟   بالشت به بغل نگاهم رو از تلویزیون و سریال تکراریش گرفتم،…

رمان هیژا پارت ۱۰ 4.5 (20)

بدون دیدگاه
        ****     با دست‌هایی که شدیداً می‌لرزید وارد مغازه‌ی کوچیک کلید سازی شدم.   نگاه پیرمرد که روی صورتم نشست انگار خودم رو باختم. من…

رمان هیژا پارت ۹ 4.4 (22)

بدون دیدگاه
          اینقدر پریشون بودم که واسه رسیدگی به بیمارایی که امروز تو نوبت کاریم بودن، همکارم رو فرستادم و خودم به اتاق استراحت پناه آوردم.  …

رمان هیژا پارت ۸ 4.5 (30)

بدون دیدگاه
        به زور آب دهنم رو با لب‌های برهوتم فرو دادم. صداشون دور شد و من با قدم‌های آهسته جلو رفتم.   صدای خفه‌ی دختره به گوشم‌…

رمان هیژا پارت7 4.3 (27)

بدون دیدگاه
        لبخند زدم و بازوش رو نوازش کردم. افشین مثل بیشتر وقت‌ها روی تختش خواب بود و نسیم سرد از پنجره با فشار داخل می‌شد.   –…

رمان هیژا پارت ۶ 4.6 (25)

بدون دیدگاه
      با چشم‌های ریز شده به یخچال خالی نگاه کردم و با لب‌های آویزون تو جواب مامان گفتم:   – آره دوره ولی می‌رسونم خودم‌و، یه ماه آزمایشیم…