رمان مادمازل پارت ۲۱۲ 3.9 (34)

بدون دیدگاه
      قبل از اینکه بخوام بازهم  تکرار کنم  نمیخوام با اون برگردم  آقای بزرگمهر قدم زنان  اومد سمتم. رو به روم  ایستاد و گفت:     -رستا دخترم…خوب…