رمان شاهزاده قلبم پارت 46 3.8 (4)

۳ دیدگاه
عشقامون… آرسام و دلوین ت پیست🚶‍♀️❤️‍🔥 +آرسااااام پاشووو کلافه دستی تو موهاش کشید و بی حوصله گفت ــ نمیذاری بخوابم؟! +نه گشنمه پاشو ــ بیبی مگه من شیر دارم؟! بالشتو…

رمان شاهزاده قلبم پارت 45 2.6 (5)

۷ دیدگاه
♡✓آرسام✓♡ هوا تاریک شده بود و دلوین کنارم نبود … سریع از رو تخت بلند شدم و همه جا رو گشتم +دلوین کجایی ، دلوییییییین نه … دوباره از دستش…

رمان شاهزاده قلبم پارت 42 3 (3)

۹ دیدگاه
ــ چه حسی؟! با تنفر نگاهی بهش انداختم و گفتم: +حس تنفرمون … دوطرفس پوزخندی زد و هیچی نگفت … 🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃💜🍃 با درد بدی از خواب بیدار شدم و اون…

رمان شاهزاده قلبم پارت 41 3.3 (22)

۲۰ دیدگاه
دلوین🥺❤️‍🔥 عصبی نگاهشو چرخوند سمتم و گفت: ــ گفته بودم نمیشه و نمیخوام و نمیتونم نداریم .. نکنه فراموشی گرفتی! یا شایدم دلت میخواد کبودت کنم هوم؟! تخس و یه…

رمان شاهزاده قلبم پارت 40 4.7 (3)

۷ دیدگاه
در باز شد و هیلدا با چشای اشکیش اومد داخل ــ آرسام نکن اینجوری خودتو نگا کردی؟! تو آینه نگا کردم… انگار یکی دیگه رو نشون میداد اندازه ده سال…

رمان شاهزاده قلبم پارت 39 3 (4)

۱۹ دیدگاه
آراشید چشاشو تو کاسه چرخوند و خوابالو گفت: ــ ملکه اینجاس! با اخمی که همیشه رو پیشونیش بود درو باز کرد و اومد تو رو تخت آراشید خوابیده بودم و…

رمان شاهزاده قلبم پارت 38 5.3 (4)

۸ دیدگاه
آرژان😈💜 ــ عه؟! واقعا! سرمو بالا آوردمو آرژانو دیدم … توهم زده بودم … فوری ازش جدا شدمو رفتم سمت آراشید پوزخندی زد و گفت: ــ مگه نمیبینی خوابیده؟! ساعت…

رمان شاهزاده قلبم پارت 37 3.4 (5)

۲ دیدگاه
♡✓آرژان✓♡ ماشینمو روشن کردمو از عمارت زدم بیرون عمارتی که توش روز و شبمو با یاد دلوین سپری میکردم منم از شاگردای اهورا و آبتین بودم ولی هیشکی اینو نمیدوست…

رمان شاهزاده قلبم پارت 36 4 (6)

۱۹ دیدگاه
+ت..تو! اینجا کجاس؟! خنده شیطانی کرد و اومد جلوم وایستاد ــ به به! ملکه بلخره گیرت آوردم عصبی گفتم: +آرژان اینو باز کن زود باش بسته بودم به یه تنه…

رمان شاهزاده قلبم پارت 35 3 (2)

۳ دیدگاه
دستشو گرفتم تو دستم و آروم بوسیدمش هیشکی برام مهمتر و عزیز تر از آرسام نبود از رو تاسف سری تکون داد و دستمو بوسید لبخند ریزی زدمو ادامه ی…

رمان شاهزاده قلبم پارت 34 4 (2)

۴ دیدگاه
♡✓دلوین✓♡ صب شده بود و آرسامو کنارم نمیدیدگ دیروز حالم خیلی بد شده بود نمیتونستم چشامو باز کنم یه جورایی بیهوش بودم … از رو تخت بلند شدمو رفتم جلو…