رمان شاهزاده قلبم پارت 40

4.7
(3)

در باز شد و هیلدا با چشای اشکیش اومد داخل

ــ آرسام نکن اینجوری خودتو نگا کردی؟!

تو آینه نگا کردم…
انگار یکی دیگه رو نشون میداد اندازه ده سال پیر شده بودم

اومد جلو و یه باند از تو کشو در آورد
دستشو گذاشت پشت کمرم و گذاشتم رو تخت
دستام خونی شده بود از بس مشت زده بودم تو دیوار

ــ آرسام داداش بخدا پیداش میکنیم …
خورشید پشت ابر نمیمونه …
اینجوری نکن با خودت ، قوی بمون ،
مثل همیشه

اینو گفت و یه آهنگ واسم خوند

💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜

There are those who think that love comes with a lifetime guarantee,

کسایی هستن که فکر می کنن که زندگی برای همیشه رخ دادن عشق رو ضمانت می کنه

But we know from those around us, that this may not always be,

ولی از افرادی که دور و بر ما هستن متوجه میشیم که این (فرصت) همیشه برامون وجود نداره

It’s the simple things that come between a father and a son,

و این ساده ترین چیزیه که بین یک پدر و فرزند بوجود میاد

But when they try to talk, the knives are out before they have begun;

ولی وقتی سعی می کنن صحبت کنن،قبل ازاینکه شروع کنن شاخ و شونه کشیدنا بینشون شروع میشه

Well that was me, and I have seen the light that shines for eternity,

خب، اون من بودم، و نوری رو که از ابدیت می درخشید رو دیدم

Because I learned to say the words “I love you;”

چون تو زندگی یاد گرفتم که به زبون بیارم جمله: دوست دارم رو

ببین چه قلبایی شکستن . . . توی دست روزگار

ببین چشمایی رو که گشتن . . . پی نوری موندگار

از عشق و باور. . .باید که آخر . . . بشن لبریز دلامون

یه روزی، هر جا. . .پر بشه دنیا . . . از طنین صدامون

پس بیا با هر زبون. . .تو هم بخون . . . بخون عاشقونه کنارم

فریاد بزن بگو . . . دوست دارم

And this endless road that we are on just keeps on going round,

و این جاده بی پایانی که ما توش پا گذاشتیم همینطور ادامه داره

But there’s one destination that always is here to be found;

ولی اینجا تنها یک سرنوشت هست که همیشه وجود داره
So come with me,

پس با من همراه شو
and you will see

و خواهی دید
the light that shines for eternity,

نوری که از ابدیت میتابه

Be strong and learn to say the words “I love you,”

قوی باش و یاد بگیر که به زبون بیاری جمله: دوست دارم رو

فریاد بزن بگو. . .دوست دارم

the words “I love you,”

جمله: دوست دارم رو
دوست دارم
🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜🪐💜

لبخند گرمی به روم پاشید و گره آخرو به باند دستم زد

+ممنون

کنارم رو تخت نشست و دستشو گذاشت رو پام

ــ دفه دیگه ببینم از این کارا کردی منم میرم گم و گور میشما

خنده تلخی کرد و رفت بیرون

ینی الان دلوین کجاس …
باید همه جا رو دنبالش بگردم …

دستمو گذاشتم رو پیشونیم و خوابیدم …

ــ آرساااااام کمکم کن

با هق هق میگفت کمکم کن ولی من هرچی میدویدم بهش نمیرسیدم

بلند داد زدم

+دلویییین تو کجایی

آروم یه چیزایی گفت که نشنیدم
دستی از پشت داشت میکشیدش سمت خودش

+کجاییییییی

بازم جواب داد و من نشنیدم
حالا تنها مونده بودم تو یه تارکی بی حد و مرز

عصبی و بلند فریاد کشیدم

ــ لعنتی
🍃❤️‍🔥🍃❤️‍🔥🍃❤️‍🔥🍃❤️‍🔥🍃❤️‍🔥

ــ آرسام ، آرسام پاشو خواب دیدی

سراسیمه از خواب بیدار شدم و سرمو بین دستام گرفتم

رادمان ــ آرسام …

+هیچی نگو .. برو بیرون

بازم میخواستن بگن پیداش میکنیم …

نفس عمیقی کشید و رفت بیرون …
لباسامو پوشیدم و اماده شدم برم باشگاه

“یک ساعت بعد”

انقد محکم زده بودمشون که چن نفر دکتر لازم شده بودن

آراشید ــ آرسام آروم باش …

+چجوری آروم باشم هااا؟!
چجوری!؟

سرشو انداخت پایین و این دفه آرژان اومد نزدیکم و دستشو گذاشت رو شونم

ــ چن نفرو فرستادم همه جا رو بگردن نگران نباش

نفش عمیقی کشیدمو آروم ممنونی گفتم

بلند شدم و رفتم بیرون از سالن …

✓♡دلوین♡✓

شب شده بود …

ساعت 12 بود و آرژان رو به روم نشسته بود و هیچ حرفی نمیزد
زل زده بودم بهش و بلخره چیزی کا میخواستمو ازش پرسیدم …

+آ..آرسام، خوبه؟!

اخم غلیظی رو پیشونیش نشوند و گفت:

ــ نه خوب نیست

پوزخندی زد و ادامه داد :

ــ میخوای چیکار کنی براش!

بغض لعنتیمو پایین فرستادمو هیچی نگفتم
از رو مبل بلند شد و دستمو گرفت و بلندم کرد

ــ بیا تو اتاق

سر جام وایسادم و گفتم:

+ن..نه نمیخوام

عصبی نگاشو چرخوند سمتم و …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
7 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
atena
atena
2 سال قبل

مرد به این میگن با نشسته یه جا غمباد گرفته نه میره دنبال دلوین انتظار داره زود پیدا بشه عجباااا😂😂

atena
atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

چی بگم والاه..

atena
atena
پاسخ به  atena
2 سال قبل

من قلط بکنم بزنم تو ذوقت…
نهههههه شوهرم میکشتت اونموقع😂

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  atena
2 سال قبل

🤣🤣🤣🤣جررررر فقط …

حساب کاربری حذف شده
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

من که مال همه رو تایید میکنم 🤣🤣🤣

Elena .
پاسخ به  حساب کاربری حذف شده
2 سال قبل

آره 🥲
میام میبینم نظرات واس من تایید شده ست
ولی من واس ترو تایید میکردم قبلا اصلا نمیفهمدیدی نظر جدید هست. به خاطر همین مجبور میشدم تایید نکنم ببینی😂

Yeganeh
Yeganeh
پاسخ به  atena
2 سال قبل

WOW
نمیدونه که آرژان از پشت بهش خنجر زده
میگم نمیخوای این دلوین بدبخت ما رو نجات بدی ؟؟
بخدا مرد

7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x