رمان ماتیک پارت 202 4.3 (198)6 روز پیش۳ دیدگاه لادن فکرش را هم نمیکرد او چنین واکنشی نشان دهد هول شده پچ زد _ کمرت … مگه نگرفته بود؟ _ تمام جسم و روحم…
رمان ماتیک پارت 201 4.3 (297)2 هفته پیش۱ دیدگاه#part796 مــــــ💄ــــــاتیک لادن بغض کرده سمتش برگشت و نالید _ آره! 18 سالمه آخرین خاطره هام مال هجده سالگیه میدونی بعدش چی شد؟ سه سال رفتم کما ، ماه ها…
رمان ماتیک پارت 200 4 (287)4 هفته پیش۳ دیدگاههیچکس صدایش درنیامد ساواش کمی صدا بالا برد و غرید _ با شمام مسعود با رنگ پریده آرمین را جلو هل داد _ این بود استاد ساواش با جدیت خودکار…
رمان ماتیک پارت ۱۹۹ 4.4 (247)4 هفته پیش۱۰ دیدگاه گودرزی خواست حرفی بزند که ساواش محکم ادامه داد _ من چنین بنایی رو نه ادامه میدم نه تایید میکنم همکاری خواستید در خدمتم ولی…
رمان ماتیک پارت ۱۹۸ 4.4 (201)1 ماه پیش۱ دیدگاه رنگ آرمین پرید با کف دست به پیشانی خودش کوبید و نالید _ آخ میز به اسم من بود خدا لعنتتون کنه لادن شانه بالا…
رمان ماتیک پارت ۱۹۷ 4.2 (229)1 ماه پیش۱ دیدگاه لادن زمزمه کرد _ خیلی درد دارم ساواش شاکی سر تکان داد _ میگی چیکار کنم؟ بریم خونه استراحت کن _ باشه ، صبر…
رمان ماتیک پارت ۱۹۶ 4.4 (198)1 ماه پیش۱ دیدگاه پیام ساواش اینبار بدون مکث رسید _ چه دردی؟ داروهاتو خوردی؟ لادن لبخند زد گارسون با احترام گفت _ پس یک بار سفارشات…
رمان ماتیک پارت ۱۹۵ 4.3 (213)1 ماه پیش۲ دیدگاه گفت و بی توجه به او مشغول صحبت با موبایل شد لادن زیرلب گفت _ محل نده استاد … من که روزای آخرمه تو…
رمان ماتیک پارت ۱۹۴ 4.2 (192)1 ماه پیش۶ دیدگاه روزها پشتِ هم میگذشتند دریای زندگیاشان آرام بود اما آرامش نداشت! انگار هردو میدانستند سونامی بزرگی پیشِ روست شاید ساعاتی دیگر شاید روزهایی دیگر و…
رمان ماتیک پارت ۱۹۳ 4.3 (505)2 ماه پیش۱۴ دیدگاه لادن میدانست حریفش نمیشود علاوه بر آن جان اعتراض و مقاومت هم نداشت با درد خودش را خشک کرد و لباس پوشید روی صندلی…
رمان ماتیک پارت ۱۹۲ 4 (447)2 ماه پیش۵ دیدگاه وا رفت…. کمی فاصله گرفت و کلافه موهای خودش را چنگ زد صدایش بهت زده و ناراحت بود _ خونریزی داری چرا؟ بار اولت نبود…
رمان ماتیک پارت ۱۹۱ 4.3 (420)3 ماه پیش۵ دیدگاه زیر دوش آب سرد که ایستاد تمام بدنش میلرزید دست مشت شده اش را روی دیوار گذاشت و صدای دخترک در مغزش تکرار شد جملات بی…
رمان ماتیک پارت ۱۹۰ 4.4 (64)3 ماه پیش۳ دیدگاه لادن بغض کرده با حرص خودش را کنار کشید _ بیشعور… ادامه نداد تا بغضش منفجر نشود هادی همانجا روی زمین خرناس میکشید و…
رمان ماتیک پارت ۱۸۹ 4.5 (29)3 ماه پیش۱ دیدگاه نگاه سنگین کسی را روی بدنش حس میکرد گیج به اطراف خیره شد چشمانِ هادی از پاهایش بالا می آمد و روی بدنش میچرخید …
رمان ماتیک پارت ۱۸۸ 4.3 (20)3 ماه پیشبدون دیدگاه یگانه ظرف تخمه را سمت خودش کشید و رو به سوگول چشمک زد _ ازون پسره چه خبر؟ هنوز پا جلو نذاشته؟ نگاه سوگول و لادن…