#part813 مــــــ💄ــــــاتیک
_ غذام که مثل همیشه نداریم ، مگه نه؟
_ سفارش دادم برات!
ساواش از اتاق بیرون زد
_ همین روزاست معدمون سوراخ شه از غذاهای رستورانی
لادن پشت سرش از اتاق خارج شد و قبل از او خودش را به میز رساند
ظرف غذای ساواش را باز کرد و قاشقی برای خودش پیدا کرد
_ قاشق چنگال بیار برای خودت
قاشق اول را که در دهانش گذاشت ساواش سری با تاسف تکان داد
_ برای من سفارش دادی یا خودت؟
لادن با دهن پر جواب داد
_ من درس میخونم
باید مغزم جون داشته باشه یا نه؟
ساواش جوابش را نداد
چنگالش را برداشت و سمت جوجه کباب برد که لادن با قاشق ، روی چنگالش کوبید
_ کم بخوریا ، من میخوام تا صبح بیدار بمونم درس بخونم!
ساواش چنگالش را روی میز کوبید و با چشم غره ای بلند شد
#part814 مــــــ💄ــــــاتیک
لادن با دهان پر خندید
_ بیا ، قهر نکن
صدای ساواش جدی بود
_ با دهن پر حرف نزن!
سه تخم مرغ از یخچال بیرون آورد و هم زمان که ماهیتابه را روی اجاق گاز میگذاشت توضیح داد
_ من احتمالا از هفته جدید دیرتر بیام
یک پروژه مهندسی جدید گرفتم
مبلغی که طرف چک میداد چشمگیر بود نتونستم جواب رد بدم
تو منتظرم نمون … بخواب
لادن دوباره خندید
_ من درس دارم وگرنه کسی منتظرت نمیمونه
ساواش تخم مرغ ها را پشت هم شکست و از گوشهی چشم نگاهش کرد
_ زبونت باز شده خانم کوچولو!
چه خبر بوده امروز؟ خوشحالی
لادن تکهی بزرگ جوجه را در دهانش فرو برد و شانه بالا انداخت
_ خواهرام اومدن … از مامان بابام گفتن
لقمه بعدی بزرگ تر بود
_ منم اولش خیلی به هم ریختم
_ نمیفهمم چی میگی ، لقمهاتو قورت بده بعد صحبت کن
#part815 مــــــ💄ــــــاتیک
لادن با دهان پر صدایش را بالا برد و خندید
_ میگم اولش ناراحت شدم ، مفهومه استاد؟
ساواش چشم غره ای رفت و تخم مرغ هارا هم زد
لادن اشاره کرد
_ زردهشو هم نزن
_ مگه تو هم قراره بخوری؟!
_ نه ، ولی اونطوری خوشمزه تره
_ حواسته جدیدا چقدر پُرخوری میکنی؟
منشأش رو پیدا کن ، عصبیه؟ از خستگیه؟
اینطوری ادامه بدی هزارجور درد و مرض میگیری
لقمه در دهان لادن ماند
قاشق را پایین آورد و ادای ساواش را در آورد
_ پُرخوری میکنی!
_ مؤدب باش!
_ استاد بازی در نیار
_ چقدرم روی تو اثر داره فخرآرا!
لادن سر تکان داد
_ نمیدونم چه مرگمه … همش باید دهنم بجنبه
دارم تست میزنم ولی هم زمان هوسِ خوراکی میکنم
#part816 مــــــ💄ــــــاتیک
ساواش ماهیتابه را برداشت و پشت میز نشست
صاف ، بدون قوز و خم شدگی!
انگار پشتِ میز مصاحبه نشسته است
برخلاف او لادن لم داده و یک پایش را لبهی صندلیاش گذاشته بود
_ داشتی میگفتی … خواهرات اومده بودن
کدومشون؟
دخترک ریز خندید
_ من انقدر خواهر دارم که بعضی اوقات خودمم نمیتونم اسماشونو پشت سرهم بگم
بابابزرگم میگفت مادرت دخترزا بوده!
اولی رو آورده گفته دومی رو بیارم پسر بشه
همینطوری کشیده تا هشتمی که من باشم
ساواش در سکوت با چنگال و چاقو تخم مرغش را میخورد و لادن پرحرفی میکرد
_ لالهامون میگه من زیادی شر بودم
مامان و بابام از صبح تا شب باهام سر و کله میزدن دیگه وقتی میرفتن تو تخت انرژیشون تموم شده بوده! وگرنه بعد من به امید پسردار شدن چندتا دیگه هم میآوردن
گوشه لب ساواش سمت بالا کشیده شد
این روزها دخترک شبیه به قدیم ها پرحرف شده بود
البته فقط زمان هایی که برنامهی درسی اش تمام شده بود!
در غیر از آن مواقع به سختی جواب سلامت را هم میداد!
وای خدا میگه ازخستگی خوابشون میبرد وگرنه بازم بچه میاوردن که پسر بشه توروحت لادن🤣🤣🤣🤣توروخدا پارت بعدی زودتر باشه فکرکنم لادن حاملست
احتمالا لادن حاملست کاش نویسنده بیشتر مینوشت یا هر روز پارت میداد
میشه یه کم زودتر پارت گذاری کنید، اول باید پارت قبلی رو بخونیم تا یادمون بیاد بعد پارت جدید رو بخونیم
دست من نیست نویسنده پارت دیر میزاره
قاصدک جان روشنگر قرار بود فایل کامل بشه رمان قلب عاشق چی شده؟
روشنگر فایل شده ولی گذاشته برا فروش
پس این ساواش چرا بی خیال قضیه امیر شد ؟ کی باید بفهمه که لادن بیگناه بوده؟ با اوننن همهه که عذابش داد//:
همچین بی گناه هم نبود عزیزم میخواست باهاش فرارکنه همهی زندگی ساواش روفروخت اینارویادت رفته خواهر؟
بیا اینقدر پارت ندادی که جنگ شد ، الآنم دیگه نیا😮💨😑