رمان ماتیک پارت ۱۹۷

4.2
(230)

 

 

لادن زمزمه کرد

 

_ خیلی درد دارم

 

ساواش شاکی سر تکان داد

 

_ میگی چیکار کنم؟ بریم خونه استراحت کن

 

_ باشه ، صبر کن قبلش برم سرویس حداقل

 

ساواش سری تکان داد و بی اعصاب پشت میزِ خالی نشست

 

_ بجنب

 

لادن بلند شد

 

_ الان برمی‌گردم

 

_ کوله رو کجا میبری؟ محیط سرویس بهداشتی آلودست

 

دخترک آرام زمزمه کرد

 

_ شاید خونریزی داشته باشم خب

دستمال میخوام

 

ساواش سری تکان داد و با عذاب وجدان پرسید

 

_ دیشب اذیت شدی؟

 

لب های دخترک کمی آویزان شد

 

_ اشکال نداره!

 

#part780 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

 

لادن که رفت ساواش بی حوصله با موبایلش سرگرم شد

 

حس خوبی نداشت

 

دخترک زیادی مظلوم شده بود و او خودش را بخاطر دردش مقصر می‌دانست

 

قهوه ای سفارش داد

 

بیست دقیقه بعد قهوه‌اش را خورده بود اما دخترک برنگشت

 

کم کم نگران می‌شد

 

_ عذر می‌خوام ، سفارش دیگه ای دارید؟

 

بدون انکه به گارسون نگاه کند سر تکان داد

 

_ خیر ممنون ، صورتحساب لطف کنید

 

گارسون با احترام صورتحساب را سمتش گرفت

 

_ خدمت شما

 

ساواش نگاهی به صورتحساب بلند بالا انداخت که تمام نمی‌شد و تک خنده ای زد

 

_ اشتباه آوردید جناب ، بنده یک قهوه داشتم

 

گارسون جواب داد

 

_ صورتحساب برای میز هشته ، همینی که شما نشستید

 

ساواش با اخم نگاهی به مبلغ انداخت

 

هزینه‌ای به اندازه‌ی ترتیب دادن میهمانی با پنجاه میهمان و پذیرایی کامل!

 

#part781 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

 

گارسون توضیح داد

 

_ خانمی که همراهتون بودن همراه دوستانشون سفارش دادن

الان به پذیرش اطلاع دادن همسرشون حساب میکنن و رفتن!

 

ساواش بهت زده ابرو بالا انداخت

 

امکان نداشت

 

_ حتما اشتباهی شده جناب

همسرم سرویس بهداشتیه

میز به اسم کیه؟

 

گارسون نگاهی به تبلت انداخت و جواب داد

 

_ آقای آرمین توسلی

 

ساواش دندان روی هم فشرد و عصبی سر تکان داد

 

زیرلب غرید

 

_ مگه دستم بهت نرسه لادن

 

کارت بانکی‌اش را از جیبش بیرون کشید

 

_ دختره‌ی بی مغز لجباز

 

یک بار دیگر به قیمت نهایی نگاه کرد

 

باورش نمی‌شد از دخترک چنین رودستی خورده است!

 

_ رمزتون رو می‌فرمائید؟

 

#part782 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

 

****

لادن کنار اتومبیل ساواش منتظر بود

 

با دیدن بچه ها و دهان بازشان نتوانست جلوی خنده اش را بگیرد

 

آرمین با مسخره بازی مشتش را روی درخت کنارشان کوبید و عربده زد

 

_ پشمام فر خورد حاجی

 

مسعود ادامه‌ی حرفش را گرفت

 

_ فر خورد؟ مال ما درجا خشک شد ریخت به فر نرسید

 

مهتاب تایید کرد

 

_ باورم نمیشه

 

عطیه با هیجان موبایلش را بالا گرفت

 

_ فیلم گرفتم بچه ها فیلم گرفتم

اگر به چشماتون شک کردید بیاید دوباره ببینید

 

سر هر پنج نفر در صفحه موبایل فرو رفت

 

ساواش بالای سر لادن ایستاده بود و سوالاتی می‌پرسید

 

لادن خندید

 

_ فعلا جلوی چشمش آفتابی نشید که دهنتونو سرویس می‌کنه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 230

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نازنین Mg
2 ماه قبل

چقدازلادن این حماقتاش بدم میاد ازاولش باعث دردسر بود ….ممنون قاصدک جونم

آخرین ویرایش 2 ماه قبل توسط نازنین مقدم
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x