رمان بیگانه پارت 116 5 (1)

بدون دیدگاه
  بــیــگــآنــه: 🦠 بــیــگــانــه ۴۴۵ 🦠   _متاسفم بابت اون رابطه! میدونی نباید وقتی اونقدر آسیب پذیر بود…   نگذاشتم ادامه دهد. وقتی هم برای من و هم برای خودش…

رمان بیگانه پارت 115 4.1 (67)

بدون دیدگاه
بــیــگــآنــه: 🦠 بــیــگــانــه ۴۳۶ 🦠 _آروم آروم قشنگم…آروم عزیزم دلِ من…تورو خدا یواش تر‌. فرناز با دست به کمر زد و به حساب کودکانه خودش داشت برای برادرِ سی و…

رمان بیگانه پارت 114 4.2 (83)

۱ دیدگاه
  ب   نگاهی به پرستار انداختم.   سرش توی مانیتور بود و اصلا حواسش در این دنیا نبود.   الحمدالله دید درستی هم به اینجا که من نشسته بودم…

رمان بیگانه پارت ۱۱۱ 3.8 (72)

۱ دیدگاه
  _بسه مادر چرا بند نمیشی یجا…؟   مادرم چه می دانست. اصلا نمی توانستم بنشینم. می نشستم درد کمر و لگنم فغان میکرد.   _نمیتونم بشینم مامان…چیکار کنم؟  …

رمان بیگانه پارت110 4.1 (46)

بدون دیدگاه
      _شاید باورت نشه ترنم ولی مامانم اجازه داد کلی کتاب رمان بگیرم. از دم همه رو عاشقونه برداشتم. تازه خودشم قصد داره بخونه، گفت میخونه اگه مناسب…

رمان بیگانه پارت 109 3.7 (38)

بدون دیدگاه
    _شاید باورت نشه ترنم ولی مامانم اجازه داد کلی کتاب رمان بگیرم. از دم همه رو عاشقونه برداشتم. تازه خودشم قصد داره بخونه، گفت میخونه اگه مناسب سنم…

رمان بیگانه پارت 108 4.3 (44)

بدون دیدگاه
      _پاشو پاشو برگردیم من الانا کلاس دارم باید برم.   _شوهرت مخالف کار کردنت نیست؟   _نه خداروشکر اما هر موقع میرم سر کار دلم میخواد کاش…

رمان بیگانه پارت 107 4.1 (55)

بدون دیدگاه
  فرناز بود.   سر پایین انداخته و نگاهمان نمیکرد. خنده ام گرفت و دو طرف لبم را گزیدم.   _آقاجون میخواد بخوابه گفت خبر بدم بهتون شمام بیاید.  …

رمان بیگانه پارت 106 4.1 (52)

بدون دیدگاه
    آن روز با همه روزها فرق می‌کرد. خنده میهمان خانواده عزادار و گرفته من شده بود. آقاجانم با نتیجه هایش سرگرم بود.   می دانستم طاها را خیلی…

رمان بیگانه پارت 102 4.3 (48)

۱ دیدگاه
      چند ساعتی مانده به عید امید و فاطمه مارا خانه آقاجان پیاده کردند و خودشان برای دست بوسی به خانه پدر امید رفتند.   هیچ کسی نمی…