رمان بیگانه پارت ۱۱۱

3.8
(72)

 

_بسه مادر چرا بند نمیشی یجا…؟

 

مادرم چه می دانست.

اصلا نمی توانستم بنشینم.

می نشستم درد کمر و لگنم فغان میکرد.

 

_نمیتونم بشینم مامان…چیکار کنم؟

 

طهورا که چند دختر زاییده بود درد دخترکش را خوب می فهمید.

 

_مادر نکنه وقتش رسیده؟

 

گوشه لبم را جویدم. خوب حسش میکردم برای پا گذاشتن به دنیای ما بی قراری میکرد.

 

استرس کل وجودم را فرا گرفته بود.

استرس دیدنش…

استرس سالم بودنش…

گرچه پدرش تا می توانست مرا زیر بار معاینه های عاشقانه‌اش فرستاده بود اما حالا هول کرده بودم.

 

سیدا طهورا که دستم را گرفت به خودم آمدم.

 

_آروم باش مادر…آروم بگیر شیرین رو دیدی ماه قبل؟

بی شیله پیله بچه رو به دنیا آورد تو چه استرسی داری که دستات اینطوری یخ کرده مادر؟

 

کسی خانه نبود.

اشک هایم فوری چکیدند ک چنگ شدند به دل خودم و مادر دلسوزم.

 

_مامان می ترسم. بچم طوریش نباشه؟

 

پشت دستم را بوسید و گفت:

_نگران چی دختر؟ زنگ میزنم شوهرت بیاد.

 

فورا دستش را کشیدم.

 

_مامان اونو نکشون اینجا یه تاکسی بگیر خودمون بریم اونجا، هان؟

 

_باشه مادر باشه. اینجا بمون من چادر و وسایل بچه رو بیارم.

 

کم کم درد توی بدنم می پیچید اما از دیدن وسایلم کوچکم در دست مادربزرگش لبخندی بزرگ روی لب هایم نشست.

 

_بیا دخترم بپوش این چادرو…

 

به کمکش چادر را سر کردم.

 

عمه و زن عمو سبزی پاک می‌کردند. با دیدن ما عمه گفت:

_خیر باشه طهورا !

 

_راستش ترنم میگه نمیتونه یجا بند بشینه میگم شاید…شاید بچه داره میاد!

 

چهره هایشان ذوق زده شد.

 

زن عمو گفت:

_اجازه بدید منم بیام.

 

این مدت رابطه مادرم با زن عمو بهتر شده بود. بقول مادرم شده بودند همان رفیق و دوست های قدیمی که دل از هم نمی کندند.

 

_پس منم بیام زن داداش!

 

مادرم گفت:

_ملوک جان اگه عالیه هم بیاد دخترا تنها می مونن.

 

_راست میگی، باشه پس خبرم کن که دل آشوبم!

 

.🦠 بــیــگــانــه ۴۳۰ 🦠

 

تا تاکسی به بیمارستان رسید جان من بالا آمد. با هر تکانی که میخورد جان به سر می شدم.

 

عالیه خانوم و مادرم سر هزینه تعارف تیکه بار هم می‌کردند و من حرصی با آن حال نابسامانم آرام آرام قدم بر می‌داشتم.

 

یکی از پرستارها که من را می شناخت و کم و بیش توی بخشی که سالار کار می‌کرد، دیده بودمش تا من را با آن حال دید با دو به سمتم آمد.

 

_خانوم دهقانی حالتون خوبه؟

 

نفسم بالا نمی آمد.

زن عمو و مادرم کنارم قرار گرفتند.

 

_نه دختر جان پسرمو خبر کن عروسم وقتشه!

 

به شکم بر آمده ام اشاره کرده بود.

 

پرستار کمکم کرد تا از پله ها بالا بروم.

 

_خانوم دهقانی من شرمنده ولی آقای دکتر الان عمل دارن اجازه بدید دکتر علوی خانوم رو معاینه کنند.

 

زن عمو پشت دستش کوبید و استغفرالله‌ای گفت.

 

_دخترم، پسرم بفهمه زنش زیر دست یه مرد دیگه معاینه شده خون بپا میکنه وگرنه که ما حرفی نداریم، حالشون خوب نیست…

 

میانه کلام زن عمو پرید.

 

_بفرمایید اینجا اتاق خانوم علوی هست.

 

با این حرف به زن عمو اطمینان داد که زود قضاوت کرده است.

 

***

_بچه چرخیده…

 

وای زن عمو و مادرم بلند شد و من چیزی از حرف های این زن نمی فهمیدم.

 

کرمی برداشت و گفت:

_جای نگرانی نیست معمولا پیش میاد.

 

کمی به شکمم فشار وارد میکرد که موجب درد بیشترم میشد اما قابل تحمل بود. با دیدن چهره ام گفت:

 

_خب خداروشکر به سوزن فشار نیاز نداری یکم تحمل کنی من بچه رو توی وضعیت مناسبش قرار میدم.

 

در همین حین بیرون رفت و با صدایی که به گوش های ما می رسید به پرستار گفت که اتاق عمل را آماده کند.

 

_خب عزیزم شوهرت کجاست؟

 

_توی اتاق عمل!

 

_بد نباشه؟!

 

عالیه خانم با افتخار گفت:

_پسرم خودش دکتره، خانوم دکتر…متاسفانه عمل داره و این بچه هم الان دردش گرفته. خانوم دکتر یه وقت مشکلی برای عروس و نوه‌م پیش نیاد؟

 

دکتر سری تکان داد.

 

_نگران نباشید لطفا به بخش پرسنلی برید و جای شوهرشون که نیستن امضا کنید. راستی اسم پسرتون رو میتونم بپرسم؟

 

_دهقانی دکتر دهقانی.

 

زن ابرویی بالا انداخت و دوباره کارهایش را از سر گرفت.

چند دقیقه ای گذشت که خیالش راحت شد.

 

_امیدوارم وضعیتش پایدار بمونه.

 

به مادرم اشاره زد.

 

_کمکش کنید به آرومی به سمت اتاق عمل که انتهای همین راهروئه بره.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 72

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
3 ماه قبل

اتفاقی برای ترنم و بچش نیوفته

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x