رمان قانون عشق پارت 162 سال پیشبدون دیدگاهمشت کوچیکم رو به سینش کبوندم که با خنده محکم تر بغلم کرد آغوشش حس خیلی خوبی داشت جوری که تمام حس های بدم رو ازم دور کرد و قلبم…
رمان مسامحه پارت 72 سال پیش۱۱ دیدگاه🏳چند سال بعد.. صنم 9 بچه از حنیف باردار شد؛که 4 تایشان فوت کردند و 5 تایشان هم زنده ماندند.. به ترتیب : _ کوکب _ ماه لقا _ داراب…
رمان مسامحه پارت 62 سال پیش۱۱ دیدگاه&& صنم && با عصبانیت نزدیک آمد و خطاب به صنم بانو ، با خشم غرید : _ من علاقه ای به این پسر ندارم !.. چرا نمی فهمین؟؟ صنم…
رمان مسامحه پارت 53 سال پیش۲۴ دیدگاه🏳چند سال بعد.. && ماه لقا && با تعجب به دستان کوچک نوزاد ، زل زد؛نگاهش را سوق داد به صورتِ ماهِ کودک.. باورش نمی شد ، این نوزاد..داداشِ او…
رمان مسامحه پارت چهارم3 سال پیش۱۴۰ دیدگاه* * * * امروز ، مادر صنم آمده بود خانه شان؛صنم بسیار خوشحال و شادمان بود !.. او ، مادر خود را خیلی زیاد دوست می داشت.. بعدازظهر بود..…
رمان مسامحه پارت سوم3 سال پیش۱۱۴ دیدگاهبعد از عوض کردن لباس هایش و پوشیدنِ دستی لباسِ تمیز ، از اتاق بیرون زد.. کوکب از بیرون آمده بود و در حال بحث با ماه لقا بود ……
رمان مسامحه پارت دوم3 سال پیش۱۸۳ دیدگاهمرسی از نظراتتون♥️ خب … بریم ادامه ی داستان..:)) 💬روزی از روز ها ، بعدازظهر مثل همیشه حنیف آقا گوسفندان را از آغل بیرونشان آورد و آنها را ب سوی…
رمان مسامحه پارت اول3 سال پیش۱۱۵ دیدگاه..In the name of god.. ❕نوشته ای بر اساس حقیقتی تلخ !.. _ به جهان؛خرّم از آنم ک جهان ، خرّم از اوصت … عاشقم بر همه عآلم؛ک همه عآلم…